Saturday, September 20, 2008

انسان نوین

شنبه ۳۰/شهریور/۱۳۸۷ - ۲۰/سپتامبر/۲۰۰۸

جرج کارلین یکی از معروف‌ترین کمدین‌های امریکایی است. وی سه ماه پیش در خرداد ۱۳۸۷ / جون ۲۰۰۸ در سن ۷۱ سالگی درگذشت. وی از نظر سیاسی جزو منتقدان سیاست‌های جنگ‌افروزانه‌ی امریکا بود.

این قطعه از نظر زبانی بسیار است:

در زیر متن آن را پیاده کردم. برخی واژه‌ها روشن نبودند.


I'm a modern man, I'm a modern man, I'm a modern man, I'm a modern man, I'm a modern man, I'm a modern man, a man for the millennium, digital, and smoke-free, diversified, multi-cultural, post-modern, deconstructionist, politically anatomically and ecologically correct.

I have been uplinked and downloaded. I have an input and out-sourced. I know the upside of down-sizing and down side of upgrading my whole life. A cutting-edge, state-of-the-art, bicoastal, multi-tasking I can give you a gigabyte in a nanosecond.

I'm new-wave but I'm old school. My inner child is outward bound. I'm a hot-wired heat-sinking warm-hearted cool customer, voice-activated and bio-degradable.
I interface to my database, my database is in cyberspace so I'm interactive, I'm hyper-active, and from time to time I'm radio-active.

Eye on the ball, ahead of the curve, riding the wave, dodging the bullet, pushing the envelope, I'm on point, on task, on message, off-drugs,

I have no need for coke in speed, I have no urge to binge in the purge. I'm in the moment, on the edge, over the top, but under the radar, a high concept, low profile, medium range ballistic missionary.

A street-wise, smart bomb, top gun, bottom feeder,???? I take power naps and I run victory laps. I'm a totally ongoing big foot slam-dunk, rainmaker, with a proactive outreach, a raging workaholic, a working rage-aholic, out of rehab and in denial. I got a personal trainer, a personal shopper, a personal assistant, and a personal agenda.

You can't shut me up, you can't dumb me down, cos I'm tireless and I'm wireless, I'm an alpha male, a beta blocker. I'm a non-believer and over-achiever, laid-back but fashion-forward, up-front, down-home, low rate, high maintenance, super-sized, long lasting, high-definition, fast-acting, out and ready and built to last.

I'm a hands-on, foot-loose, knee-jerk, head-case, prematurely post-traumatic and I have a love child who sends me hate mail. But I'm feeling, I'm caring, I'm healing, I'm sharing, a supportive bonding nurturing primary care-giver.

My output is down, but my income in up. I take short position, I'm a long bond, my revenue-stream has its own cash-flow. I get junk mail, I eat junk food, junk bus..., to watch trash sport. I'm gender-specific, I'm intensive user-friendly and lactose-intolerant.

I love rough sex, I love rough sex, tough love, I use f-word in my e-mail. I have software on my hard drive is hard core but no soft porn. I bought a microwave in a mini-mall and bought a mini-van in a mega-store. I eat fast food is a slow lane. I'm toll-free, wise... and come in all sizes.

A fully-equipped, factory-authorized, hospital-tested, clinically proven and scientifically-formulated medical miracle.

I've been pre-washed, pre-cooked, pre-heated, pre-screened, pre-approved, pre-packaged, post-dated, freeze-dried, doubled ... packed and I have an unlimited broadband capacity.

I'm a rude dude, but I'm the real deal, lean and mean, blocked and ready to rock, rough and tough and hard to bluff. I take it slow, I go with the flow, I ride with the tide, I take ?? in my stride, driving and moving and grooving, jiving and diving ???? snooze, so I don't lose . I keep metal to the pedal, rubber on the road, party hardy, and lunch time is crunch time. I'm hanging in, there ain't no doubt and I'm hanging tough. Over and out!

Thursday, August 14, 2008

ستارگان نوجوان

پنج‌شنبه ۲۴/امرداد/۱۳۸۷ - ۱۴/آگوست/۲۰۰۸

فرهنگ سرشناس‌پرستی (celebrity worship) و ستاره‌پروری، دست کم در کشور امریکا، باعث ظهور ستاره‌های نوجوان و کودکی شده است که از سن پایین وارد بازار می‌شوند و پس از مدتی به خاطر «فشارهای روانی» ستارگی، رهسپار «مرکزهای توان‌بخشی» (rehab=rehabilitation) می‌شوند. نمونه‌ی دم دست آن هم بریتنی اسپیرز و لیندزی لوهان هستند که هر یک دست کم ۲-۳ باری به توان‌بخشی رفته‌اند و باز هم خواهند رفت.

یکی از این محصول‌های تازه‌ی کارخانه‌ی ستاره‌پروری دختری است به نام «مایلی سایرس» (Miley Cyrus) که با نام هنری «هانا مونتانا» در برنامه‌های کودکان نقش بازی می‌کند.

پیش از این مردم دوران‌های زندگی مشخصی داشتند: کودکی، نوجوانی، جوانی، میان‌سالی. ستارگی معمولا در جوانی و میان‌سالی رخ می‌داد. اما امروزه شرکت‌های موسیقی و دیگران برای درآمد بیشتر کودکان و نوجوانان را هدف گرفته‌اند. دیگر سن مخاطب و محتوا و ... مهم نیست. مهم سود بیشتر است. پدر و مادر این نوستارگان نیز یا از روی آز یا از شوق ستاره شدن کودکشان به این کار تن می‌دهند. ستارگان نوجوان کنسرت‌های استادیومی برگزار می‌کنند (که در دهه‌ی ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ مخصوص بزرگسالان بود) و تماشاگران این برنامه‌ها نیز کودکان و نوجوانانی هستند که به تقلید از جوانان و بزرگسالان در اجرای کنسرت واکنش نشان می‌دهند. یعنی به جای کودکی کردن از همان سن پایین رفتار بزرگسالانه می‌کنند.

من هر وقت این نوستاره‌های نوجوان را می‌بینم یاد سید برت (Syd Barrette) رهبر نخستین گروه پینک فلوید و از بنیانگذاران آن می‌افتم که گفته بود: من در زندگی یادم نیست که کودکی کرده باشم. بعد که سید به خاطر فشار ستارگی و شهرت، رو به ال.اس.دی آورد و دیوانه شد، دوست نوجوانی‌اش و همکارش در گروه یعنی راجر واترز آلبوم «کاش اینجا بودی» را به یاد او ساخت در آن از سید به نام «الماس دیوانه» نام برد و از این فشار یاد کرد:

تو در آتش ضربدری [توپخانه‌های]
کودکی و ستارگی گیر افتادی
و بر نسیم پولاد پرتاب شدی ...
بیا ای آماج خنده‌های دوردست!
بیا! ای نقاش! ای نی‌زن! ای زندانی!
و بدرخش
همچنان بدرخش ای الماس دیوانه!


You were caught in the crossfire
Of childhood and stardom,
Blown on the steel breeze....
Come on you target for faraway laughters
Come on you painter! you piper! you prisoner!
and shine!
Shine on you crazy diamond!

Tuesday, July 8, 2008

ارتباط شلوار و قدیس

سه‌شنبه ۱۸/تیر/۱۳۸۷ - ۸/جولای/۲۰۰۸

در زبان انگلیسی، امروزه به شلوار pants گفته می‌شود. ریشه‌شناسی این واژه برای من جالب بود:

قدیس نگهبان شهر ونیز «پانتالیئون» (Pantaleon) نام داشت که در لفظ به معنای «بسیار مهربان» (all-compassionate) بود. به تدریج به خاطر این نگهبان، به مردم ونیز پانتالونی (Pantaloni) گفته می‌شد. یکی از شخصیت‌های خندستانی (کمدی) نماینده‌ی مردم ونیز بود که به طور قالبی مردی ثروتمند اما خسیس بود به نام پانتالونه (Pantalone). این نام در زبان فرانسه به صورت پانتالون درآمد.

در میانه‌ی سده‌ی ۱۷ میلادی سبک شلوار ونیزیان سبکی خاص بود. از آن پس به آن نوع شلوار پانتالون (Pantaloons) گفته شد و این واژه از زبان فرانسه به زبان انگلیسی وارد شد. شلوار رایج در آن زمان ابتدا نوعی تنبان یا شلوارک بود به نام breeches که تا زانو و چسبان بود. اما در پایان سده‌ی ۱۸ میلادی شلوارها بلندتر شد و تا مچ آمد و به آنها پنتالون گفته شد. در ابتدا کوتاه‌سازی پنتالون به شکل «پنتز» با مخالفت ادیبان و سخنوران زبان انگلیسی روبرو شد و آن را نوعی عوام‌زدگی و زشت می‌دانستند. اولیور وندال هومز گفت: «a word not made for gentlemen, but 'gents'.» یعنی کسانی می‌گویند پنتز که جتلمن را هم جنتز می‌گویند (کنایه از بی‌کلاسی و بی‌سوادی). نخستین بار ادگار آلن پو، شاعر و نویسنده‌ی امریکایی این واژه را در سال ۱۸۴۰ میلادی در نوشته‌های خود به کار برد و از آن پس دیگر به همین شکل کوتاه pants به کار می‌رود و شاید کمتر کسی بداند که pants کوتاه شده‌ی pantaloons است و ارتباط شلوار با قدیس نگهبان شهر ونیز را بداند.

البته هنوز در زبان فرانسه شلوار را pantaloons می‌گویند. همان طور که در انگلیسی دیگر استفاده از gents به جای gentleman عادی شده است!

خاستگاه:
dictionary.reference.com

Thursday, July 3, 2008

فراباری اطلاعات

پنج‌شنبه ۱۳/تیر/۱۳۸۷ - ۳/جولای/۲۰۰۸

امروز در رادیو سی.بی.سی برنامه‌ای شنیدم درباره‌ی فرا‌باری یا فزون‌باری اطلاعات (Information Overload) در زندگی امروزی به ویژه در محیط‌های کاری. یکی از پیشنهادهایی که مطرح شد این بود که کمتر رایانامه بنویسید. مثلا از نوشتن نامه‌های یک خطی یا یک جمله‌ای خودداری کنید که در آن نوشته شده: باشد. ممنون. فردا می‌بینمت و مانند آن.

خود من در یکی از محل‌های کارم برخی روزها نزدیک ۱۰۰ رایانامه را می‌خواندم و پاسخ می‌دادم.

Wednesday, July 2, 2008

آینده‌ی سفرهای هوایی

چهارشنبه ۱۲/تیر/۱۳۸۷ - ۲/جولای/۲۰۰۸

با گران شدن نفت خام و بالا رفتن قیمت بنزین و نیز تاثیر سفرهای هوایی بر آلودگی، محیط زیست، و گرم‌شدگی زمین، کشورهای پیشرفته به فکر جایگزین افتاده‌اند.

برنامه‌ی امروز رادیو سی.بی.سی در همین باره بود. یکی از مهمانان می‌گفت تا همین ۵۰ سال پیش وقتی کسی به جایی سفر یا مهاجرت می‌کرد که بیش از یک روز پیاده‌روی بود دیگر کمتر می‌توانست خانواده‌اش را ببیند. در واقع در تمام چندین هزار سال از تاریخ زندگی بشر مهاجرت یعنی دوری و ندیدن خانواده و دوستان و آشنایان شاید برای همیشه یا زمان خیلی طولانی. اما در ۵۰ سال گذشته با پیدا شدن هواپیماهای جت و سفرهای سریع مردم حتا برای تعطیلات پایان هفته نیز به کشور خارجی می‌روند مثلا از کانادا به پاریس یا لندن. با گران شدن نفت و بنزین و سفرهای هوایی کمی به گذشته برمی‌گردیم...

Friday, June 13, 2008

سال سیب زمینی

آدینه ۲۴/خرداد/۱۳۸۷ - ۱۳/جون/۲۰۰۸

«سازمان خوراک و کشاورزی» (Food and Agriculture Organization = FAO) سال ۲۰۰۸ میلادی را سال سیب زمینی نام گذاشته است.

رادیو سی.بی.سی در این زمینه برنامه‌ای داشت که در بخشی از آن شخصی به نام «جان ریدر» از کتابش درباره سیب زمینی و نقش آن در تاریخ صحبت کرد. جان ریدر می‌گوید که سیب زمینی غذای کاملی است و وقتی در سده‌ی ۱۶۰۰ میلادی به ایرلند وارد شد باعث شد در ۲۰۰ سال جمعیت ایرلند از ۱.۸ میلیون نفر به حدود ۸ میلیون افزایش یابد. در واقع مردم هم غذای خوبی داشتند و هم می‌توانستند بیشتر زنده بمانند. انگلیسی‌ها که این اثر را دیده بودند سیب زمینی را گیاهی غیراخلاقی و هرزه (licentious) می‌دانستند!

این هم نشانی پایگاه سال جهانی سیب زمینی.

اصطلاح «سیب زمینی» در زبان پارسی ترجمه‌ی واژه به واژه از اصطلاح فرانسوی pomme de terre است. در جنوب ایران به ویژه در شیراز به آن «آلو» می‌گویند. این اصطلاح آلو در زبان هندی نیز کاربرد دارد.

Wednesday, June 11, 2008

عذرخواهی از بومیان

چهارشنبه ۲۲/خرداد/۱۳۸۷ - ۱۱/جون/۲۰۰۸

در دهه‌های گذشته در کشور کانادا سپیدپوستان با اعتقاد به برتری و «متمدن» بودن خود فرزندان بومیان امریکایی (که به اشتباه سرخ‌پوست نیز گفته می‌شوند) را به زور از خانواده‌ی خودشان جدا می‌کردند و در مدرسه‌های شبانه‌روزی (Residential School) نگه می‌داشتند تا با فرهنگ «برتر» انگلیسی آشنا شوند. این کودکان مجاز نبودند به زبان مادری خود صحبت کنند.

امروز استفان هارپر (Stephan Harper) نخست وزیر کانادا به خاطر مدرسه‌های شبانه‌روزی از بومیان کانادا عذرخواهی کرد. هم چنین، استفن دیون (Stephen Dion) رهبر حزب لیبرال به خاطر آن که در دهه‌های گذشته دولت کانادا در دست حزب آنان بوده از بومیان عذرخواهی کرد.

برنامه‌ی رادیو سی.بی.سی در این باره.

همین اتفاق در استرالیا نیز روی داده بود. این بومیان استرالیا به عنوان «نسل دزدیده شده» (Stolen Generation) شناخته می‌شوند. کوین راد (Kevin Rudd) نخست وزیر استرالیا نیز در ۱۳/فوریه/۲۰۰۸ برابر ۲۴/بهمن/۱۳۸۷ از بومیان استرالیایی به خاطر «دزدیدن» بچه‌هایشان و بردن آنان به مدرسه‌های سپیدپوستان برای «متمدن کردن»شان پوزش خواست.

خبر عذرخواهی کوین راد در روزنامه‌ی «هرالد تریبیون جهانی» و هم چنین متن کامل عذرخواهی در دفتر نخست وزیر استرالیا.