Saturday, September 3, 2005

تامل

شنبه ١٢/شهريور/١٣٨٤

انسان امروز نسبت به گذشته‏ي نه چندان دور عمر بسيار طولاني‏تري دارد. منظورم عمر ظاهري نيست كه مثلا در قديم اميد زندگي (life expectancy) ٦٠ سال بوده و امروزه ٨٠ سال شده. نه. از زاويه‏ي ديگري مي‏گويم.

براي نمونه فرض كنيم در آغاز قرن بيستم (مثلا سال ١٩١٠) براي سفر از اروپا به امريكا بايد با كشتي سفر مي‏كردند و اين سفر حدود ١ ماه طول مي‏كشيد يعني ٧٢٠ ساعت. اما امروزه اين سفر با هواپيماي جت حدود ١٠ ساعت بيشتر نيست. بنابراين مي‏توان گفت كه ما ٧٢٠ ساعتِ انسان‏هاي آن زمان را در ١٠ ساعت زندگي مي‏كنيم. يعني ٧٢ برابر آنها زندگي مي‏كنيم.
اما متاسفانه قدرداني ما نسبت زمان (time appreciation) نيز به همين ميزان كاهش يافته. يعني قدر چيزها و به خصوص خود زمان را نمي‏دانيم چون آن چيزها را در زمان كوتاه و به سادگي به دست آورده‏ايم. در گذشته چون انسان‏ها براي به دست آوردن چيزها زمان بيشتري صرف مي‏كردند قدر آنها را بهتر و بيشتر مي‏دانستند.
سرعت معناي خيلي چيزها را از بين برده و مسائل و به ويژه خود انسان‏ها را تهي كرده. انسان‏ها مي‏خواهند همه چيز را يك شبه به دست بياورند. نسل امروز مي‏خواهد يك شبه ثروتمند شود، يك شبه به همه چيز برسد. يك شبه شاعر شوند و مشهور.
استاد ادبيات ما در دانشگاه شعر زيبايي مي‏خواند:
هيچ كس از نزد خود چيزي نشد --------- هيچ آهن خنجر تيزي نشد
هيچ قنادي نشد استاد كار ------------ تا كه شاگرد شكرريزي نشد

نسل امروزي حوصله و وقت تامل ندارد. براي همين هنرهاي كلاسيك رو به افول است. فروش رمان‏ها و كتاب‏هاي ادبي كلاسيك رو به كاهش است. موسيقي كلاسيك و سمفونيك مشتري كمتري دارد و سالن‏هاي اين نوع موسيقي خلوت‏تر مي‏شوند. در عوض كتاب‏هاي سبك و جلد كاغذي (paperback) فروش فوق‏العاده پيدا كرده‏اند. نويسندگاني چون دانيل استيل و نورا رابرتز. موسيقي پوچ و پرسروصداي راك امروزي و ترانه‏هاي هيپ-هاپ پرطرفدار شده‏اند.
وقتي سوار مترو يا اتوبوس مي‏شوم هر روز تعداد جواناني كه با آي-پاد (iPod) به موسيقي (عموما هوي-متال و هيپ-هاپ) گوش مي‏دهند از كساني كه كتاب مي‏خوانند بيشتر مي‏شود.
تمام روز به موسيقي هيپ-هاپ و پرجيغ و داد راك گوش مي‏دهند و هيچ فرصتي براي فكر كردن و تامل ندارند. اصلا نمي‏خواهند فكر كنند. بلكه مي‏خواهند از فكر كردن فرار كنند. گريز....

Sunday, July 24, 2005

دن كيشوت

چند وقتي است به خواندن كتاب جالب دن كيشوت مشغول هستم.



نمي‏دانم چرا ما خيلي چيزها را از فرانسه وارد مي‏كنيم. مثلا نام اصلي اين كتاب در زبان اسپانيايي دن كيخوته (Don Quijote) است و در انگليسي به خاطر نداشتن صداي ”خ“ نيز دن كيهوته (Don Quixote) ناميده مي‏شود. اما ما نام فرانسه‏ي كتاب (Don Quichotte) را استفاده مي‏كنيم.
ميگل سروانتس (Miguel Cervantes) در آغاز كتاب در معرفي شخصيت اصلي داستان مي‏نويسد كه دن كيخوته در ابتدا كيخادا (Quixada) نام داشت به معني چانه فانوسي (lanthorn-jaws) اما وقتي به آيين سلحشوري يا عياري (knight-errantry) روي آورد خود را به تقليد از ساير عياران ”دن كيخوته“ ناميد.

دوباره گير بدهم به فرانسه. با اين كه ما براي كلمه‏ي knight معادل سلحشور را داريم براي معادل‏يابي به فرانسه مراجعه مي‏كنيم و
كلمه‏ي شواليه (chevalier) را انتخاب مي‏كنيم كه در اصل يعني اسب سوار. (cheval در فرانسه يعني اسب).
يا وقتي در فرانسه با شواليه مواجه شديم اين كلمه را عينا وارد فارسي كرديم در حالي كه مي‏توانستيم از اسب سوار استفاده كنيم.

معروف‏ترين كار دن كيخوته حمله به آسياب‏هاي بادي و نيز جنگ با گله‏ي گوسفندان است.

Wednesday, May 25, 2005

تاريخ زن در غرب

كتاب جديدي كه دارم مي‏خوانم در مورد تاريخ زن در غرب است:
A History of the Wife
by Marilyn Yalom, 2002



نكات جالبي در مورد ازدواج در غرب از زمان يونانيان و روميان تا امروزه دارد.
- در ايالت كاروليناي جنوبي تا سال ١٩٩٩ ازدواج سياه‏پوستان با سفيدپوستان ممنوع بوده! در ايالت آلاباما تا سال ٢٠٠٠ ممنوع بوده!

Tuesday, May 10, 2005

كوري

خوزه ساراماگو (Jose Saramago) نويسنده‏ي پرتغالي در سال ١٩٩٨ به خاطر كتاب كوري (Blindness) برنده‏ي جايزه‏ي نوبل ادبيات شد.



با خواندن اين كتاب حال بدي بهم دست داد. حالت نفرت از انسان و دل به هم خوردگي. در اين داستان مي‏بينيم كه چطور انسان ”متمدن“ همچنان وحشي باقي مانده و فقط به اقتضاي محيط و شرايط رفتار ”انساني“ مي‏كند.
البته كتاب كاملا منفي نيست. بلكه مانند سرشت انسان تركيبي از زشتي و زيبايي و مهرباني و درنده‏خويي است.