Wednesday, December 1, 2004

چند كتاب

چهارشنبه ١١ / آذر / ١٣٨٣

باز يك ماه شد و من اينجا چيزي ننوشتم.

همون طور كه گفتم مشغول فاز دوم پروژه هستيم و سرم شلوغ اه. ولي تو اين مدت چند تا كتاب خوندم.

١) Globalization and Its Discontents, by Joseph E. Stiglitz

نويسنده‏ي كتاب مشاور ارشد اقتصادي بيل كلينتون بوده و مدتي هم از مديران بانك جهاني در ضمن برنده جايزه نوبل اقتصاد اه.
كتابي است بسيار عالي و روشنگر در مورد تحولات اقتصادي اخير و پر از اعتراض به روش‏هاي صندوق بين‏المللي پول (International Monetary Fund = IMF).

٢) دو تا كتاب دارم مي‏خونم در مورد جنگ‏هاي صليبي. يكي از ديد اروپاييان و دومي هم از ديد مسلمانان.
كتابي كه از ديد مسلمونا ست نوشته‏ي امين مالوف اه به نام ”جنگ‏هاي صليبي از ديد تازيان“.
(Crusade Through the Arab Eyes, by Amin Maalouf, 1987)


وقتي اون كتاب اول جنگ‏هاي صليبي (از ديد اروپاييان) رو مي‏خونم مي‏بينم درك و شناخت اروپايي‏ها و ديدشون نسبت به دنيا هنوز مثل دوران تاريك (Dark Age) قرن ٨-٩ ميلادي اه.
اون موقع هر كسي كه اين طرف درياي اژه بوده ساروسن (Saracen) حساب مي‏شده. فكر مي‏كردند ساروسن‏ها يه گروه يا نژاد اند (من هم همين طور!) ولي الان فهميدم كه اين سارسن همون شرقيين عربي اه! يعني كساني كه در شرق درياي مديترانه هستند.
الان هم اروپايي‏ها و امريكايي‏ها هر كسي رو كه اين طرف زندگي كنه فكر مي‏كنند عرب اه! و اون حس خودبرتربيني و خودپرستي‏شون هنوز پابرجا اه.

متاسفانه تو فيلم الكساندر هم كه الان توي سينما هست ايراني‏ها رو بربر نشون داده و يوناني‏ها رو پيشرفته. در صورتي كه خود اين اروپايي‏ها جز وحشي‏ترين موجودات دنيا هستند.
در زمان جنگ‏هاي صليبي در شهر معرا در سوريه (همون شهري كه ابوالعلا معري شاعر نابينا و معروف عرب به دنيا اومد) اروپايي‏ها كودكان رو به سيخ كشيده و كباب كردند و بعد خوردند!!! در نامه‏اي هم كه به پاپ نوشتند توضيح دادند كه از شدت گرسنگي و براي زنده ماندن و فرار از مرگ بوده!

امين مالوف نويسنده‏ي است لبناني تبار كه سال‏هاست در فرانسه زندگي مي‏كنه و به فرانسه و عربي مي‏نويسه. امين مالوف ديد تمام‏عربانه (Pan-Arabist) داره و فكر كنم خيلي به جمال عبدالناصر علاقه داره. با خوندن اين كتاب جنگ‏هاي صليبي آدم فكر مي‏كنه كه دوران امويان بهترين دوران اسلام بوده ولي بعد كه پارسيان (ايراني‏ها) خلافت رو به عباسيان دادند تمدن اسلامي شروع به افول كرد! بعد هم كه تركان سلجوقي قدرت رو به دست گرفتند اوضاع بدتر شد. و شكست عرب‏ها (مسلمان‏ها) در جنگ‏هاي صليبي چندان تقصير عرب‏ها نبوده بلكه بيشتر به خاطر حاكمان ترك سلجوق بوده. جالب اين كه بزرگترين سردار پيروز مسلمانان در جنگ‏هاي صليبي صلاح‏الدين يوسف ايوبي (كه تو انگليسي به‏ش مي‏گند Saladin) كُرد بوده نه عرب!

در صورتي كه تمدن اسلامي روكشي بود بر تمدن پارسي و به اعتراف ابن نديم مشعل علم اسلامي در دست عجم (ايرانيان) بوده.

متاسفانه بسياري از مفاخر ايراني به نام عرب شناخته مي‏شند. مثل عمر خيام (كه امين مالوف يه كتاب هم در موردش نوشته و بايد اون رو هم بخونم)، پور سينا يا ابن سينا (كه تو انگليسي بهش مي‏گند Avecinna)، رازي (كه تو انگليسي بهش مي‏گند Rhazes)، خوارزمي كه اصطلاح معروف الگوريتم از نام اوست (الخوارزمي - الگوريسمي - الگوريتم) و بسياري ديگر. حتا تو اين كتاب امين مالوف، انوري ابيوردي قصيده‏سراي بزرگ ايراني رو نوشته الابيوردي!!!

Wednesday, October 13, 2004

بازگشت

جهارشنبه ٢٢/مهر/١٣٨٣

سلام.
ماه مهر كه مي‏اد ياد درس و مدرسه و بچگي مي‏افتم. ياد مشق نوشتن. ياد شب خوابيدن و صبح زود بيدار شدن براي نوشتن مشق‏هاي ننوشته. كلاس دوم ابتدايي. يادش به خير. زمان خيلي سريع مي‏گذره. مثل اين سه ماهي كه اينجا چيزي ننوشتم.
البته اين مدت سرم خيلي شلوغ بود. بايد يه محصول مي‏داديم بيرون. الان هم فاز دوم شروع شده. ولي دلم براي نوشتن خيلي تنگ شده.
مي‏خواهم از اين هفته دوباره شروع كنم به نوشتن.
فعلا خداحافظ.
روز خوش!

Thursday, June 17, 2004

معرفي گروه پينك فلويد

پنج‏شنبه ٢٨/خرداد/١٣٨٣

تصميم گرفتم كتابي را كه درباره‏ي پينك فلويد نوشتم به نام ”راستي كدام يك پينك است؟“ در يك وبلاگ جدا منتشر كنم.
نشاني اين وبلاگ در كنار صفحه نيز آمده است.

Monday, June 14, 2004

راستي كدام يك پينك است؟

دوشنبه ٢٥/خرداد/١٣٨٣

همون طور كه قبلا گفتم سال ١٣٧٧ دو تا كتاب در تهران چاپ شد كه ترجمه‏ي بعضي ترانه‏هاي گروه پينك فلويد بود.

يكي با نام ”ناقوس جدايي“ كار آقاي كاوه باسمنجي (Basmenj شهري در نزديكي تبريز) روزنامه‏نگار بود.

دومي هم ”ترجمه‏ي ترانه‏هاي پينك فلويد“ كار مرحوم فرخ تميمي و محمود آزاد (م.ا.) تهراني بود كه هر دو شاعرند.

هر دو ترجمه سعي كرده بودند ترجمه‏ي ادبي كنند در حالي كه ترانه متن عاميانه و محاوره‏اي اه.
دوم اين كه اشكالات ترجمه‏شون خيلي زياد بود (حدود ١ غلط در هر صفحه) به خصوص جاهايي كه مثل آلبوم ديوار از اصطلاحات عاميانه و slang استفاده شده بود. مثلا axe در اصطلاح موسيقي به گيتار مي‏گند به خاطر شباهتش به تبر. به گيتارزن هم مي‏گند axeman. اما تو هر دو كتاب my favorite axe به ”تبر محبوب من“ ترجمه شده بود. اگه فيلم ديوار رو هم ديده بودند متوجه مي‏شدند كه داره در مورد گيتارش حرف مي‏زنه.

يا اين خط:

I've got those swollen hands blues

يعني: من قطعه‏هاي بلوزي بلدم كه دستم از زدنشون باد كرده.
ترجمه شده بود: من يك بلوز آستين پفكي دارم!
در صورتي كه بلوز (blues) سبك موسيقي اه. بلوز لباس به اين صورت اه: blouse و بيشتر در انگليسي لباس زنونه است در حالي كه گوينده مرد اه.

براي همين يه مقاله نوشتم در مورد اشكالات هر دو كتاب به طور كلي و منتشر هم شد. بعد تصميم گرفتم خودم يه ترجمه‏ي مناسب انجام بدم. حدود ١ ماه طول كشيد كه يه كتاب نوشتم به نام ”راستي كدام يك پينك است؟“.
اين يه خط از شعر Have a Cigar (يه سيگار برگ بگير) اه. كه در اون راجر واترز به كمپاني‏هاي موسيقي طعنه مي‏زنه. از زبون يه مدير شركت مي‏گه:

The band is just fantastic,
That is really what I think.
Oh, by the way, which one's Pink?

يعني:
گروه‏تون كلا معركه است
واقعا اين طوري فكر مي‏كنم.
اوه. راستي كدوم يكي‏تون اسمش پينك اه؟

منظورش اين اه كه طرف اصلا نمي‏دونه پينك اسم گروه اه نه اسم يكي از افراد اون. بعد ازشون تعريف هم مي‏كنه.

خيلي وقت بود كه مي‏خواستم اين كتاب رو روي اينترنت بذارم اما به خاطر اين كه با مايكروسافت ورد ٦ تحت ويندوز ٣.١ نوشته شده بود نمي‏شد. بالاخره به كمك دوست عزيزم مهرداد همه‏ي كتاب به يونيكد تبديل شد و حالا به تدريج توي اين وبلاگ منتشرش مي‏كنم.

Sunday, June 13, 2004

ريگن

يك‏شنبه ٢٤/خرداد/١٣٨٣

اين جمهوري‏خواهان امريكا هم گندش رو درآوردند. همه‏اش رونالد ريگن ديونه رو نشون مي‏دند و دارند ازش به قول ما امام‏زاده و به قول خودشان قديس (saint) درست مي‏كنند.

كاش راجر واترز يه آلبوم مشتي ديگه بده و يه حالي به اين جمهوري‏خواهان امريكا بده.
واترز سال ١٩٨٧ آلبوم Radio K.A.O.S (كي‏آس بازي با كلمه‏ي chaos به معني آشوب) رو بيرون داد كه در قالب يه برنامه‏ي راديويي اه و يه مجري داره كه آهنگ‏هاي درخواستي پخش مي‏كنه. توي اين آلبوم به مارگارت تاچر (نخست‏وزير وقت انگلستان) و رونالد ريگن (رئيس جمهور وقت امريكا) خيلي اعتراض مي‏كنه.
يه قسمتي هست به اين صورت:


Radio announcer: Do you really think Iranian terrorists would have taken Americans hostage if Ronald Reagan were president?
Do you really think the Russians would have invaded Afghanistan if Ronald Reagan were president?
Do you really think third-rate military dictators would laugh at America and burn our flag in contempt if Ronald Reagan were president?

Concerned Citizen: Well, it might work!

Hostage: We as a group do most importantly want to beseech President
Reagan and our fellow Americans to refrain from any form of military or violent means as an attempt, no matter how noble or heroic, to secure our freedom.


ترجمه:
مجري راديو: آيا واقعا فكر مي‏كنيد اگه رونالد ريگن رئيس جمهور بود تروريست‏هاي ايراني [دانشجويان خط امام خودمون] امريكايي‏ها رو گروگان مي‏گرفتند؟ آيا واقعا فكر مي‏كنيد اگه رونالد ريگن رئيس جمهور بود روس‏ها به افغانستان حمله مي‏كردند؟ آيا واقعا فكر مي‏كنيد اگه رونالد ريگن رئيس جمهور بود ديكتاتورهاي نظامي دسته سوم به امريكا مي‏خنديدند و پرچم ما رو با تحقير آتش مي‏زدند؟
شهروند نگران: خب، فكر كنم درست اه.
گروگان امريكايي: ما همگي مصرانه از رئيس جمهور ريگن و هموطنان امريكايي‏مون تقاضا مي‏كنيم براي تامين آزادي ما از هرگونه روش نظامي يا خشن، صرف نظر از اين كه چقدر نجيبانه يا قهرمانانه باشد، خودداري كنيد.

بعد يه آهنگ يه نام Powers That Be (قدرت‏هاي آينده) پخش مي‏شه كه يه بند داره به اين صورت:


They like order, make-up, limelight power
Game shows, rodeos, star wars, TV
They're the powers that be
If you see them come,
You better run - run

يعني:
اونا نظم رو دوست دارند، آرايش رو، قدرت در صحنه رو
نمايش‏ها بازي رو، طناب‏بازي گاوچرون‏ها رو، جنگ ستارگان رو، تلويزيون رو
اونا قدرت‏هاي آينده‏اند
اگه ديدي اونا دارند مي‏آن
بهتر فرار كني، فرار.

rodeo نمايش طناب‏بازي گاوچرون‏ها يا كابوي‏ (cowboy)ها اه. واترز اينجا طرح پيشنهادي رونالد ريگن يعني جنگ ستارگان رو با همان طناب‏بازي گاوچرون‏ها مقايسه كرده.
رونالد ريگن جرج دبليو بوش دهه‏ي ١٩٨٠ اه: سوتي‏هايي كه مي‏داد، چُرت‏هايي كه توي جلسات با ميخاييل گورباچف مي‏زد، چُرت زدن هنگام ديدار با پاپ، طرح‏هاي احمقانه، حمايت از كنتراهاي نيكاراگوئه.
حالا هي مي‏گند راني جون نقش مهمي در پايان جنگ سرد داشت. فكر كنم اگه توي جلسه‏ها خوابش نمي‏رفت حتما جنگ سرد هنوز هم ادامه داشت. تلاش‏هاي گورباچف به اسم ريگان نوشته شد.
ريگن وقتي در سال ١٩٨٠ در سن ٦٩ سالگي رئيس جمهور شد پيرترين رئيس جمهور امريكا بود.
چند تا سوتي ريگن (منبع sify.com)
):
- در زمان مبارزه تبليغات در مقابل جيمي كارتر براي انتخاب شدن (سال ١٩٧٩): درخت‏ها بيشتر از اتومبيل‏ها آلودگي ايجاد مي‏كنند!
- در شام رسمي در برزيليا (شهري در برزيل) سال ١٩٨١: به سلامتي مردم بوليوي! بعد كه فهميد چه سوتي داده گفت: مقصد بعدي ما اونجا اه.
- در نطق راديويي: شهروندان امريكايي! من امروز قانوني رو تصويب كردم كه روسيه رو غيرقانوني اعلام مي‏كنه. ٥ دقيقه بعد بمباران رو شروع مي‏كنيم. (خوشبختانه ميكروفن قطع بوده!)
- ما داريم سعي مي‏كنيم بيكاري (unemployment به جاي employment يعني اشتغال) رو زياد كنيم و فكر كنم موفق شديم!
- پرينسس ديويد! به جاي پرينسس دايانا.

Saturday, June 12, 2004

تاريخ اروپا

شنبه ٢٣/خرداد/١٣٨٣

دارم يه كتاب تاريخ اروپا مي‏خونم نوشته‏ي آقاي نورمن ديويس (Norman Davis) كه خودش انگليسي اه و استاد دانشگاه كلمبياي امريكا و دانشگاه آكسفورد اه. ولي الان توي لهستان درس مي‏ده.



اين كتاب چند سال جايزه‏ي بهترين كتاب رو گرفته و حدود ١٤٠٠ صفحه داره و از پيش از تاريخ شروع كرده تا دهه ١٩٩٠ اومده.
٥٠ صفحه مقدمه داره كه اصلا اروپا چي اه و كجا اه و اين حرفا. بحث‏هاي جالبي كرده. گفته ايده‏ي اروپا در دوران روشنگري (Enlightenment) توسط كساني مثل ولتر مطرح شد. قبل از اون بيشتر ”دنياي مسيحيت“ (Christandom) مهم بود. ولي با نوزايي (رنسانس) ايده‏ي مسيحيت ضعيف شد و عامل همبستگي خوبي نبود. در قرن بيستم و به خصوص بعد از جنگ جهاني به دلايل سياسي سعي شد نقش اروپاي غربي مهم‏تر جلوه داده بشه و همه‏ي پيشرفت‏هاي دنيا و خوبي‏ها به حساب اروپاي غربي نوشته بشه. و تازه توي اروپاي غربي هم بيشتر آلمان غربي و انگلستان و فرانسه ”غرب“ به حساب مي‏آمدند. در حالي كه نقش لهستان، اسلاوها، ايتاليا و يوناني‏ها ناديده گرفته مي‏شد. الان هم خيلي از مردم دنيا وقتي حرف از اروپا مي‏شه به اين ٢-٣ تا كشور فكر مي‏كنند.
اما با وصغ مسخره‏ي كتابخونه اينجا كه بيشتر از ٦ هفته نمي‏شه يه كتاب رو پشت سر هم گرفت. بايد چند بار اين كتاب رو پس بدم و چند روز بعد دوباره بگيرم.
نورمن ديويس استاد (پروفسور) تاريخ اه و بيشتر تخصص‏اش در تاريخ لهستان اه و الان هم توي همين كشور تدريس مي‏كنه. دو تا كتاب مهم تاريخ هم درباره‏ي اين كشور نوشته:
قلب اروپا (Heart of Europe) و زمين بازي خدا (God's Playground).

Friday, June 11, 2004

يك كتاب

جمعه ٢٢/خرداد/١٣٨٣

حدود ١٠ سال پيش داشتم براي پايان‏نامه‏ام (سيستم‏هاي ابررسانه توزيع‏شده يا distributed hypermedia) يه مقاله مي‏خوندم در مورد سيستم‏هاي ابررسانه و ابرمتن (يا همون hypertext). هنوز اينترنت به اين شدت گسترش پيدا نكرده بود و سمينارهاي ACM HyperText بيشتر در مورد سيستم‏هاي آزمايشي و تحقيقاتي بود تا سيستم‏هاي عملي.

توي اين مقاله از يه كتاب به نام Neuromancer نام برده شده بود كه يه كتاب عملي-تخيلي بود و نهايت ابررسانه بود. گفته بود در اين كتاب انسان‏ها مي‏تونند مغزشون رو به شبكه‏ي كامپيوتري وصل (plug) كنند و با شبكه تبادل اطلاعات كنند.

اين جريان گذشت تا سال ١٩٩٩ كه فيلم ميتريكس (The Matrix) اومد با همه تاثيرات و شگفتي‏ها و شيفتگي‏هاش.

دو سه هفته پيش با يكي از بچه‏هاي شركت صحبت مي‏كردم گفت من اين كتاب رو دارم. حالا كه برام آورده و دارم مي‏خونم مي‏بينم فيلم ميتريكس چقدر از اين كتاب وام گرفته و صداش رو در نياورده. خيلي از اصطلاحات فيلم از اين كتاب گرفته شده:
Matrix (شبكه‏ي اصلي)
Construct (برنامه‏ي شبيه‏سازي ميتريكس)
Zion (شهري كه انسان‏هاي خارج از ميتريكس ساخته‏اند)
ورود به شبكه‏ي ميتريكس (jack in)
وجود يه رئيس (تو فيلم مورفيس. تو كتاب Armitage)
يه زن هكر چرم‏پوش كه عاشق قهرمان داستان اه (ترينيتي و نئو در فيلم. Molly و Case در كتاب)
ديدار در پاريس و يه مرد فرانسوي (قسمت دوم ميتريكس)



نويسنده‏ي كتاب يه آقاي كانادايي اه به نام William Gibson كه ظاهرا ساكن ونكوور اه و اين كتاب رو سال ١٩٨٣ نوشته!! البته كتاب هم حال و هواي همون موقع رو داره. يعني وقتي كه هنوز پي.سي. چندان رايج نبوده و همه چيز mainframe بوده و كسي هم حرفي از اينترنت نشنيده بوده. (اون زمان اينترنت فقط در مراكز عملي-تحقيقاتي وجود داشته اون هم با نام ARPANET.)
ويليام گيبسون در سال ١٩٩٠ يه فيلم‏نامه هم بر اساس همين كتاب نوشته كه اون رو به صورت فايل دارم.

توي كتاب بيشتر قرار اه با يه سيستم هوش مصنوعي مبارزه كنند و يه اشاره‏هايي هم به آزمون تيورينگ (Turing Test) داره.

وسط داستان نيروهاي امنيتي كيس رو مي‏گيرند و مي‏گند ما مي‏دونيم تو با آرميتاژ رابطه داره (كاملا مثل نئو كه آقاي اسميت توي بازجويي مي‏گه ما مي‏دونيم تو با مورفيس رابطه داره).
جالب بود. هنوز وسط كتاب ام. كتاب جيبي و حدود ٣٠٠ صفحه است.
حتي فكر كنم اصطلاحات cyberspace و cyberpunk هم توسط اين كتاب معرفي شدند. بايد اين رو چك كنم....

Wednesday, June 9, 2004

مايكروسافت

چهارشنبه ٢٠/خرداد/١٣٨٣

دو سه روز گذشته مراسم ذكر خير مايكروسافت و جد و آبادش بود.

جريان اين طوري بود كه ويندوز XP (كه سرنام يا acronym عبارت Extremely Pashmaki اه) گفت درايو C جا نداره. اگه مثل يونيكس بود و مي‏شد يه دستگاه را نصب كرد (يا به زبان خودموني‏تر يه device رو mount كني!) ديركتوري ويندوز يا يه سري چيزا ديگه رو كپي مي‏كردم يه جا ديگه. ولي مجبور شدم يه سري از برنامه‏ها را uninstall كنم و روي درايو D نصب كنم. بعد فكر كنم بايد به پيتر نورتون و WinDoctor مشكوك بشم. چون WinDoctor گفت يه سري چيز ميز زيادي اه. من هم گفتم پاك كن. بعد از اين بود كه ديگه ابزار search ويندوز كار نكرد و مي‏گفت
A file required by Search Companion not found. اصلا هم نمي‏گفت اسم فايل چي اه.
ديدم My Computer|Manage هم ديگه كار نمي‏كنه!
رفتم توي سايت پشتيباني مايكروسافت. گفته بود srchasst.inf رو پيدا كنيد. روش right-click كنيد و install رو انتخاب كنيد. اين كار رو كردم. هيچ فرقي نكرد. بعد سي.دي. نصب ويندوز رو گذاشتم و رفتم توي حالت تعمير يا repair. چشمتون روز بد نبينه. ٤٥ دقيقه طول كشيد تا همه‏ي ويندوز رو از اول نصب كرد!!!! هر چي update در طول يك سال گذشته از سايت مايكروسافت نصب كرده بود پريده بود. دود شد رفت هوا! تنها لطفي كه كرده بود اين بود كه باقي برنامه‏ها سر جاشون بودند و كار مي‏كردند. و اين خودش خيلي اه!

بعد يه كار خيلي حرفه‏اي ديگه مايكروسافت اين اه كه وقتي ويندوز نصب مي‏شه همه سوراخ‏ها ايمني (security hole) و پورت‏هاي IP باز اه و firewall در كار نيست. من firewall خود ويندوز رو نصب كرده بودم ولي فكر نمي‏كردم اين ”تعمير“ اون رو هم آورده پايين. هرچي هم سعي كردم firewall رو بالا بيارم نمي‏شد. باز از همين پيغام‏هاي حرفه‏اي ”يه چيزي مي‏خوام پيدا نمي‏شه ولي اسمش رو هم بهت نمي‏گم كه چيه“. به اينترنت وصل شدم كه دوباره همه چيز رو نصب كنم. ٥٠ مگابايت service pack و ٣٠ مگ هم باقي چيزا!

در همين اوضاع و احوال بود كه در غياب firewall موجودي به نام slammer از باز بودن همه پورت‏ها و سوراخ‏هاي RPC و ساير سوراخ‏هاي ويندوز پشمك نهايت سوءاستفاده رو كرد و خودش رو وارد كامپيوتر من كرد!

ديدم چراغ مودم high-speed زده بيرون و داره اطلاعات مي‏فرسته! برنامه‏ي TCPView (محصول شركت SysInternals.com) رو نصب كردم كه مثل netstat يونيكس اه. ديدم اي بابا هزار تا اتصال برقرار اه. و دو تا برنامه به نام PDSched.exe و wapdate.exe دارند همين طوري واسه خودشون در فضاي باز ويندوز با اينترنت من شهوتراني مي‏كنند بد جور! با search ويندوز كه (همه اين چيزا زير سر اون بود و) حالا درست شده بود دنبال اين برنامه‏ها گشتم ولي پيدا نمي‏شدند!
من هم غيرتي شدم و زدم همه connectionها رو سقط جنين كردم يعني abort كردم! تا اين كه همه‏ي اون ٥٠ مگ download شد و نصب شد و بعدش هم اون ٣٠ مگ. ديگه ساعت ٣ نصفه شب بود!
وقتي كه همه چيز درست شد و firewall بالا اومد و سوراخ‏ها بسته شد رفتم توي لينوكس و اين فايل‏هاي بي‏حيا رو پيدا كردم. به قول دوستم حبيب، اين فايل‏ها رو زدم رو فلاپي چند بار پاكشون كردم. بعد فلاپي رو آتيش زدم و خاكسترش رو به باد دادم!

اين ويروس يا كرم لعنتي همه چيز رو غارت مي‏كنه. screenshot مي‏گيره دنبال cd key كلي بازي مي‏گرده و اسم رمز (password) همه چيز رو (ويندوز، sql، dba) رو مي‏ريزه توي يه فايل بعد با TFTP واسه صاحبش مي‏فرسته!

كه خوشبختانه من هيچ كدوم رو نداشتم.

Wednesday, June 2, 2004

هرچي خدا بخواد- قسمت ٣

چهارشنبه ١٣/خرداد/١٣٨٣

من تا ديروز نديده بودم كه ابراهيم نبوي قسمت سوم ترانه‏ي ”هر چي خدا بخواد” (What God Wants) راجر واترز رو هم توي سايت گويا گذاشته. عبارتي كه براي عنوان ترجمه انتخاب شده خيلي گنگ اه: مسیح فریاد سرباز منجمد شده است.

خب بريم سراغ اشكال‏ها و ابهام‏هاي اين يكي ترجمه. فضاي ترانه يه رستوران اه كه مردم دارند تلويزيون مي‏بينند و خيلي از جمله‏ها اشاره به برنامه‏اي اه كه داره از تلويزيون پخش مي‏شه.

١) crazed, the check-out lady's fingers flash across the till
ترجمه شده: در هنگام تسویه حساب اتاق هتل، انگشتان خانم به طرف دخل پول رفت.
چيزي كه من از اين جمله مي‏فهمم اين اه: انگشت‏هاي خانم صندوق‏دار ديوانه‏وار مثل برق روي دخل حركت مي‏كنه. checkout لزوما براي هتل نيست. توي مغازه‏ها و به خصوص سوپرماركت و رستوران به زني كه پشت دخل كار مي‏كنه مي‏گند checkout girl يا checkout lady.

٢) and the captain posts the menu of the day
و کاپیتان فهرست غذای روز را فرستاد.
captain اينجا يعني سرپيشخدمت (headwaiter).
يه معني post به ديوار زدن اه. پوستر (poster) هم از همين معني مي‏آد. توي وبلاگ هم مي‏گيم post يعني همين. يه نوشته رو به ديوار يا تابلوي اينترنت مي‏زنيم.
معني اين جمله: سرپيشخدمت رستوران فهرست غذاي روز رو به ديوار مي‏زنه. (فعل حال نه گذشته.)

٣)And in banks across the world
Christians, Moslems, Hindus, Jews
And people of every
Race, creed, colour, tint, or hue
Get down on their knees and pray
ترجمه شده:
”و بانک ها در همه جای دنیا پخش شدند،
بانک مسیحی ها و مسلمانان و هندوها و یهودی ها
و مردمانی از هر نژاد و کیش و رنگ پوست زانو زدند و..
نیایش کردند“
در حالي كه حرفي از پخش شدن بانك‏ها و يا بانك مسلمونا و بانك يهودي‏ها نيست.
اين بند يعني: در بانك‏هاي سراسر دنيا مسيحي‏ها، مسلمونا، هندوها، يهودي‏ها، و مردم از هر نژاد و مذهب و رنگي زانو مي‏زنند و دعا مي‏كنند. يعني بانك‏ها شده‏اند محل نيايش مردم! (فعل‏ها هم زمان حال اند ولي گذشته ترجمه شده‏اند.)

٤)make up bags of change مي‏شه كيسه كيسه پول خرد جمع مي‏كنند نه كيسه‏هاي ارز را درست مي‏كنند. change يعني پول خرد نه ارز. ارز مي‏شه currency.

٥) Christ! it's freezing inside
The veteran cries
The hyenas break cover
And stream through the meadow
ترجمه شده:
”مسیح فریاد کهنه سرباز منجمد شده است
کفتار درپوش را می شکند و رود به چمنزار می ریزد.“
راستش بدون نشان‏هاي سجاوندي من چيزي از جمله‏ي اول نفهميدم.
آيا كهنه سرباز منجمد شده يا فرياد كهنه سرباز؟ ولي فاعل freezing ضمير it اه نه veteran.
ترجمه‏ي من اين اه:
كهنه سرباز فرياد مي‏زنه:
”يا مسيح! آدم اين تو يخ مي‏زنه!“
كفتارها پوشش خودشون رو پاره مي‏كنند و
سرازير مي‏شند توي چمن‏زار.
!Christ اينجا شبه‏جمله است و براي تعجب به كار مي‏ره. مثل ”يا ابوالفضل!“‌ در فارسي محاوره‏اي.
cover پوششي اه كه پشتش قايم مي‏شند نه درپوش. درپوش مي‏شه lid يا cap. در ضمن كفتار درپوش چي رو مي‏شكند؟ stream هم اينجا فعلي اه كه كفتارها انجام دادند. يعني سرازير شدند.

٦) And the fog rolls in through his bottle of gin
ترجمه شده: و مه در بطری جین اش می پیچد. ولي ترجمه‏ي درست مي‏شه: از توي بطري جين‏اش (جين نوعي مشروب بي‏رنگ اه) مه [بخار] وارد صحنه مي‏شه. (كهنه سرباز سردش شده بوده داره مشروب مي‏خوره كه گرمش بشه.)

٧) And the network anchor persons lie: و مدیران هماهنگی شبکه دراز می کشند!
anchor person همون مجري اه. يعني مجري‏هاي شبكه‏هاي تلويزيوني دروغ مي‏گند.

٨) و سرباز در بخش ویدئو تنها می ماند. ترجمه‏ي
And the soldier's alone in the video zone
video zone اصطلاح نظامي اه به معني منطقه‏ي ديد. يعني جايي كه در ديدرس باشه. ترجمه‏ي مي‏شه: سرباز در منطقه‏ي مرئي تنها مونده.
ظاهرا قرار اه آقاي ابراهيم نبوي ويراستار اين ترانه‏ها باشند. اما اين همه ابهام و غلط وجود داره. در اين مورد كه تقريبا تمام ترانه غلط ترجمه شده و مترجم (خانم شهرزاد ساماني) اصلا متن را درك نكرده‏اند.
يه علت اين همه غلط كم‏دقتي، ندانستن فضاي ترانه و مهم‏تر از همه مراجعه نكردن به لغت‏نامه در مواردي اه كه يه كلمه چند معني داره.

Tuesday, June 1, 2004

نمايش بايد ادامه پيدا كنه

سه‏شنبه ١٢/خرداد/١٣٨٣

ابراهيم نبوي اين بار ترجمه‏ي يه ترانه از گروه كويين رو توي سايت گويا گذاشته با عنوان بازي بايد ادامه پيدا كند.

به نظر من اين ترجمه چند مورد داره:
١) مثل هميشه نظر من اين اه كه ترانه رو بايد محاوره‏اي ترجمه كرد.
٢) خط اول جمله سئوالي اه. Empty spaces- what are we living for? يعني
فضاهاي خالي، ما براي چي زندگي مي‏كنيم؟
٣) خط دوم ترجمه بي‏معني اه. ”مكان‏هاي متروك- گمان مي‏كنم ارزش آن را مي‏دانيم“. ارزش چي رو؟ اگه منظور مكان‏هاي متروك اه، بايد ترجمه مي‏شد ارزش آنها را مي‏دانيم. ولي to know the score يه اصطلاح اه به معني ”واقعيت رو دونستن.“
٣)another heartache, another failed romance ترجمه شده ”يك رنج ديگر، يك شكست عاشقانه‏ي ديگر“. يه دل‏شكستگي ديگه. يه عشق شكست‏خورده‏ي ديگه.
failed romance مي‏شه عشق شكست‏خورده نه شكست عاشقانه.
٤) I must be warmer now
soon I'll be turning round the corner now
ترجمه شده: من بايد دلگرم‏تر شده باشم. به زودي باز خواهم گشت.
must در اينجا به معني احتمال اه. يعني ”شايد“ نه ”بايد“. اين كاربرد از طريق ترجمه وارد فارسي هم شده. مثلا مي‏گيم: فلاني رو نديدي؟ جواب مي‏ده: بايد خونه باشه. يعني شايد خونه باشه. احتمالا خونه است.
اما گرم شدن: توي بازي كه يه نفر يه چيز رو پنهان مي‏كنه يا يه چيزي رو در نظر مي‏گيره و نفر ديگه بايد دنبالش بگرده يا حدس بزنه وقتي مي‏گند: گرم شد، يعني به هدف نزديك شدي. سرد شد يعني دور شدي.
و حرفي از بازگشت نيست بلكه دور زدن اه.
ترجمه‏اش مي‏شه: من حالا احتمالا به هدف نزديك‏تر شدم. من به زودي سر پيچ دور مي‏زنم (از ديد خارج مي‏شم).

٥)outside the dawn is breaking
but inside, in the dark I'm aching to be free
بيرون سپيده داره سر مي‏زنه. اما داخل توي اين تاريكي من دلم پر مي‏زنه واسه آزاد شدن. در ترجمه اومده: ”بيرون خورشید طلوع می کند اما درونم تاریک است، دلم برای آزادی پر می کشد.“
٦) fairytales of yesterday grow but never die
قصه‏هاي شاه پريونِ ديروز بزرگ مي‏شند اما هيچ وقت نمي‏ميرند.
ترجمه شده افسانه‏هاي كهن پير مي‏شوند اما هرگز نمي‏ميرند.
اشاره به تكرار قصه‏هاي كودكان براي نسل‏هاي مختلف اه كه آدما مي‏ميرند ولي اين قصه‏ها ادامه پيدا مي‏كنند.
٧) من با يه پوزخند [نيشخند] باهاش روبرو مي‏شم: I'll face it with a grin ترجمه شده: با نيشخندي رو در رويش مي‏ايستم.
٨) من بايد اراده پيدا كنم تا نمايش رو ادامه بدم.
I have to find the will to carry on with the show
يك جمله است كه در دو سطر آمده. به اين صورت ترجمه شده: ”باید برای ادامه دادن اراده داشته باشم. تا وقتی بازی ادامه دارد.“ يعني به صورت دو جمله.
فعل carry on with something يعني كاري رو ادامه دادن.
٩) در آخر آهنگ نيز جلوه‏ي صوتي پژواك (echo) و محو شدن (fade-out) صداي خواننده (فردي مركوري) مانند دور شدن قطار و پيچيدن آن سر پيچ تاكيد همون چيزي اه كه در بند ٤ نوشته‏ام.

Wednesday, May 5, 2004

كاش اينجا بودي

چهارشنبه ١۶/اردیبهشت/١٣٨٣

این هم شعری از آلبوم معروف «کاش اینجا بودی» پینک فلوید:



Wish You Were Here
----------------------
So, so you think you can tell
Heaven from hell
Blue sky from pain?
Can you tell a green field
From a cold steel rail
A smile from a veil?
Do you think you can tell?
Did they get you to trade
Your heros for ghost
Hot ashes for tree
Hot air for a cool breeze
Cold comfort for change?
Did you exchange
A walk-on part in a war for a lead role in a cage?
How I wish, How I wish you were here
We're just two lost souls
Swimming in a fish bowl
Year after year
Running over the same old ground
What we found?
Same old fear.
Wish you were here!

(Pink Floyd, Wish You Were Here, 1975)

Tuesday, April 27, 2004

سرگرم مرگ

سه‏شنبه ٨/اردی‏بهشت/١٣٨٣

نمی‏دونم چرا هر كس می‏ره سراغ ترجمه‌ی شعرهای پینک فلوید و راجر واترز بالاخره يه جا توی ترجمه اشتباه می‏كنه. واسه همین من سال ١٣٧٧ همه‏‏ی ترانه‏های پینک فلوید رو ترجمه كردم و يکی ديگه از كارهایی كه قصد دارم توی اين وبلاگ بكنم انتشار اون ترجمه‏هاست.

ابراهيم نبوی در سايت گويا ترجمه‌ی دو قسمت از ترانه‏ی سه قسمتی ”هرچه خدا بخواد“ (What God Wants) از آلبوم سرگرم مرگ (Amused to Death) راجر واترز رو گذاشته ولی متاسفانه چند تا اشتباه ترجمه داره. اگرچه ترجمه كار خانمی به نام شهرزاد سامانی اه اما وظيفه‏ی ابراهيم نبوی به عنوان ويراستار سنگین‏تر می‏شه.

اشكالات مشترك:
كاش در مورد اين سه ترانه توضيح داده مي‏شه كه انگيزه‏ي اصلي واترز در سرودن اين سه ترانه، جنگ اول خليج فارس يا عمليات توفان صحرا (Operation Desert Storm حمله‏ي امريكا به عراق در سال ١٩٩١) بود كه در اون جورج بوش پدر گفته: خدا طرفدار ماست و ما برنده شديم. يعني انگيزه‏هاي سياسي رو با پوشش مذهبي ارائه مي‏كنه. مثل پسرش. در اين سه ترانه طعنه‏هايي هستند به حرف جورج بوش پدر.
در ترانه‏ي ”شجاعت خارج از برد بودن“ ‌(Bravery of Being Out of Range) واترز پيش‏بيني مي‏كنه كه ديدن پخش زنده‏ي جنگ براي مردم غرب به صورت تفريح و سرگرمي دراومده و در حين تماشاي جنگ از يخچال مشروب (gin) درمي‏آرند و مي‏نوشند. و اين ديدن مستقيم جنگ در جنگ دوم خليج فارس يعني حمله‏ي امريكا به عراق در سال گذشته (بهار ٢٠٠٣) عملي شد.

١) به نظر من ترانه رو بايد به صورت محاوره‏اي ترجمه كنيم. مگر اين كه متن اون ادبي باشه.
٢) فكر كنم ترجمه‏ي نام آلبوم ”سرگرم مرگ“ اه نه ”سرگرم تا حد مرگ“.
اخوان ثالت در يكي از شعرهاش مي‏گه: دستش گرم اندر كار مرگ.
٣) خدا به همه ما كمك مي‏كند (God help us all): اين جمله دعايي اه مثل God save the Queen يا God bless America. بنابراين بايد ترجمه بشه: خدا به همه‏ي ما كمك كنه! يا خدا به داد ما برسه!

اشكالات قسمت اول:
١) دست مي‏كشيد به گيتار ژاپني آبي رنگ‏ورورفته‏اش (fingered his pale blue Japanese guitar): طولاني اه و ”آبي كمرنگ“ به ”آبي رنگ و رو رفته“ ترجمه شده. بهتر بود بگه: دست مي‏كشيد به گيتار ژاپني‏اش كه آبي كمرنگ بود. يا يه همچين چيزي.
٢) خدا آزادي مي‏خواهد. خدا مواد منفجره مي‏خواهد (God wants sedition, God wants semtex)
كلمه‏ي sedition يعني آشوب و فتنه‏گري. سمتكس هم يه نوع ماده‏ي منفجره‏ي چكسلواكي اه كه باهاش بمب دستي درست مي‏كنند.
٣) خدا شكاف‏ها را مي‏خواهد (God wants crack): فكر كنم اينجا منظور از crack يا قاچاق و غيرمجاز اه (مثل crack software يعني نرم‏افزار غيرمجاز) يا crackpot به معني موادفروش. چون شكاف اينجا هيچ معنايي نداره.
٤) خدا معبدها را مي‏خواهد (God wants shrines): خدا مقبره‏ها يا زيارتگاه‏ها را مي‏خواد. معبد مي‏شه temple نه shrine.

اشكالات قسمت دوم:
١) اون چند خط اول كه مي‏گه: آيا به روز بهتر ايمان داريد؟ تا بند بعدي از زبون يه نفر ديگه است. كه ظاهرا هم يه تبليغ‏گر مذهبي اه. بهتر بود در ترجمه گفته مي‏شد. شايد خواننده فكر كنه حرف واترز اه.
١) پنس (pence): جمع پني (penny)، پول خرد انگليس اه. بنابراين بايد در ترجمه‏ي فارسي به صورت مفرد يعني پني نوشته بشه.
١) اسكودوس (escudos): اسكودوز جمع اسكودو، واحد پول پرتغال، اه. مثل اشكال قبلي (پنس).
٢) سيب زميني كوچك (small potato): يه اصلاح به معني چيز بي‏ارزش يا كم ارزش. مي‏گه: لير [ايتاليا] نفرستيد. خدا چيز كم ارزش نمي‏خواد. نه اين كه ”خدا سيب زميني كوچك نمي‏خواهد“.
٣) خدا مي‏خواهد تپه‏ها را تميز كند (God wants clean up rock campaign): فكر كنم اينجا منظور جمع كردن گروه‏هاي راك اه. نه تميز كردن تپه‏ها.
٤) ژيگولو (gigolo): كاربرد اين كلمه در انگليسي با كاربرد آن در فارسي متفاوت اه. در انگليسي ژيگولو به مردي گفته مي‏شه كه با يه زن بدكاره زندگي مي‏كنه و اون زن خرجش رو مي‏ده.
٥) خدا مي‏خواهد خودش را پنهان كند (God wants to cover himself): يعني خدا مي‏خواد تحت پوشش بيمه باشه. چون خط قبلي هم مي‏گه خدا بيمه رو مي‏خواد (God wants insurance).

به زودي ترجمه‏هاي خودم از ترانه‏هاي پينك فلويد رو در اين سايت مي‏ذارم.

Thursday, April 22, 2004

بهار

١) این ابراهیم نبوی هم برداشته واسه خودش دردسر درست كرده. چند تا جمله از كتاب‏های شریعتی رو نصفه نيمه نوشت تو سايت گويا. حالا هر روز يه نفر توی سايت گویا بهش گیر می‏ده.

٢) سياست رو ولش كن. اينجا تازه بهار داره شروع می‏شه. ياد دركه و دربند به خير!
تا اناری تركی برمی‏داشت، دست فواره‌ی خواهش می‏شد.

Sunday, March 21, 2004

شعری از سهراب

چند سال پیش (سال ١٣٧۵) كل «هشت کتاب» سهراب سپهری رو به انگلیسی ترجمه كردم. يكی ديگه از كارهایی كه می‌خوام بكنم اينه كه اين ترجمه رو اينجا منتشر كنم. روزی يك شعر. شايد هم بيشتر.

اين ترجمه‏ی شعر معروف پشت هیچستان اه كه اسم اصلی‏ش واحه‏ای در لحظه است:


An Oasis In Moment

If you come after me
I am behind the Nowhere.

Behind the Nowhere it is a place where
The thin veins of cool air are filled with messengers
Who bring the news that the farthest bush on this earth has borne a flower.
And there on the sand is the print of the hoofs of horses of tenders
Who at dawn have climbed the Hill of Corn Poppy Ascent.
Behind the Nowhere canopy of desire spreads out.
As soon as the breeze of a thirst rushes to the root of a leaf
The bell of rain will ring first.
Here man is lonely.
And in this loneliness shadow of an elm runs till eternity.


If you come after me
Come smoothly and slowly lest it causes a crack
In my thin china of loneliness.

شروع دوباره

سلام.
امروز یک شنبه ٢ فروردین سال ١٣٨٣ خورشیدی برابر ٢١ مارچ ٢٠٠۴ میلادیه. تصمیم گرفتم از اين به بعد خلاصه‏ای از كتاب‏ها و مقاله‏ها و كلا چيزایی كه می‏خونم رو اينجا يادداشت كنم.