چهارشنبه ١١ / آذر / ١٣٨٣
باز يك ماه شد و من اينجا چيزي ننوشتم.
همون طور كه گفتم مشغول فاز دوم پروژه هستيم و سرم شلوغ اه. ولي تو اين مدت چند تا كتاب خوندم.
١) Globalization and Its Discontents, by Joseph E. Stiglitz
نويسندهي كتاب مشاور ارشد اقتصادي بيل كلينتون بوده و مدتي هم از مديران بانك جهاني در ضمن برنده جايزه نوبل اقتصاد اه.
كتابي است بسيار عالي و روشنگر در مورد تحولات اقتصادي اخير و پر از اعتراض به روشهاي صندوق بينالمللي پول (International Monetary Fund = IMF).
٢) دو تا كتاب دارم ميخونم در مورد جنگهاي صليبي. يكي از ديد اروپاييان و دومي هم از ديد مسلمانان.
كتابي كه از ديد مسلمونا ست نوشتهي امين مالوف اه به نام ”جنگهاي صليبي از ديد تازيان“.
(Crusade Through the Arab Eyes, by Amin Maalouf, 1987)
وقتي اون كتاب اول جنگهاي صليبي (از ديد اروپاييان) رو ميخونم ميبينم درك و شناخت اروپاييها و ديدشون نسبت به دنيا هنوز مثل دوران تاريك (Dark Age) قرن ٨-٩ ميلادي اه.
اون موقع هر كسي كه اين طرف درياي اژه بوده ساروسن (Saracen) حساب ميشده. فكر ميكردند ساروسنها يه گروه يا نژاد اند (من هم همين طور!) ولي الان فهميدم كه اين سارسن همون شرقيين عربي اه! يعني كساني كه در شرق درياي مديترانه هستند.
الان هم اروپاييها و امريكاييها هر كسي رو كه اين طرف زندگي كنه فكر ميكنند عرب اه! و اون حس خودبرتربيني و خودپرستيشون هنوز پابرجا اه.
متاسفانه تو فيلم الكساندر هم كه الان توي سينما هست ايرانيها رو بربر نشون داده و يونانيها رو پيشرفته. در صورتي كه خود اين اروپاييها جز وحشيترين موجودات دنيا هستند.
در زمان جنگهاي صليبي در شهر معرا در سوريه (همون شهري كه ابوالعلا معري شاعر نابينا و معروف عرب به دنيا اومد) اروپاييها كودكان رو به سيخ كشيده و كباب كردند و بعد خوردند!!! در نامهاي هم كه به پاپ نوشتند توضيح دادند كه از شدت گرسنگي و براي زنده ماندن و فرار از مرگ بوده!
امين مالوف نويسندهي است لبناني تبار كه سالهاست در فرانسه زندگي ميكنه و به فرانسه و عربي مينويسه. امين مالوف ديد تمامعربانه (Pan-Arabist) داره و فكر كنم خيلي به جمال عبدالناصر علاقه داره. با خوندن اين كتاب جنگهاي صليبي آدم فكر ميكنه كه دوران امويان بهترين دوران اسلام بوده ولي بعد كه پارسيان (ايرانيها) خلافت رو به عباسيان دادند تمدن اسلامي شروع به افول كرد! بعد هم كه تركان سلجوقي قدرت رو به دست گرفتند اوضاع بدتر شد. و شكست عربها (مسلمانها) در جنگهاي صليبي چندان تقصير عربها نبوده بلكه بيشتر به خاطر حاكمان ترك سلجوق بوده. جالب اين كه بزرگترين سردار پيروز مسلمانان در جنگهاي صليبي صلاحالدين يوسف ايوبي (كه تو انگليسي بهش ميگند Saladin) كُرد بوده نه عرب!
در صورتي كه تمدن اسلامي روكشي بود بر تمدن پارسي و به اعتراف ابن نديم مشعل علم اسلامي در دست عجم (ايرانيان) بوده.
متاسفانه بسياري از مفاخر ايراني به نام عرب شناخته ميشند. مثل عمر خيام (كه امين مالوف يه كتاب هم در موردش نوشته و بايد اون رو هم بخونم)، پور سينا يا ابن سينا (كه تو انگليسي بهش ميگند Avecinna)، رازي (كه تو انگليسي بهش ميگند Rhazes)، خوارزمي كه اصطلاح معروف الگوريتم از نام اوست (الخوارزمي - الگوريسمي - الگوريتم) و بسياري ديگر. حتا تو اين كتاب امين مالوف، انوري ابيوردي قصيدهسراي بزرگ ايراني رو نوشته الابيوردي!!!
Wednesday, December 1, 2004
چند كتاب
Wednesday, October 13, 2004
بازگشت
جهارشنبه ٢٢/مهر/١٣٨٣
سلام.
ماه مهر كه مياد ياد درس و مدرسه و بچگي ميافتم. ياد مشق نوشتن. ياد شب خوابيدن و صبح زود بيدار شدن براي نوشتن مشقهاي ننوشته. كلاس دوم ابتدايي. يادش به خير. زمان خيلي سريع ميگذره. مثل اين سه ماهي كه اينجا چيزي ننوشتم.
البته اين مدت سرم خيلي شلوغ بود. بايد يه محصول ميداديم بيرون. الان هم فاز دوم شروع شده. ولي دلم براي نوشتن خيلي تنگ شده.
ميخواهم از اين هفته دوباره شروع كنم به نوشتن.
فعلا خداحافظ.
روز خوش!
Thursday, June 17, 2004
معرفي گروه پينك فلويد
پنجشنبه ٢٨/خرداد/١٣٨٣
تصميم گرفتم كتابي را كه دربارهي پينك فلويد نوشتم به نام ”راستي كدام يك پينك است؟“ در يك وبلاگ جدا منتشر كنم.
نشاني اين وبلاگ در كنار صفحه نيز آمده است.
Monday, June 14, 2004
راستي كدام يك پينك است؟
دوشنبه ٢٥/خرداد/١٣٨٣
همون طور كه قبلا گفتم سال ١٣٧٧ دو تا كتاب در تهران چاپ شد كه ترجمهي بعضي ترانههاي گروه پينك فلويد بود.
يكي با نام ”ناقوس جدايي“ كار آقاي كاوه باسمنجي (Basmenj شهري در نزديكي تبريز) روزنامهنگار بود.
دومي هم ”ترجمهي ترانههاي پينك فلويد“ كار مرحوم فرخ تميمي و محمود آزاد (م.ا.) تهراني بود كه هر دو شاعرند.
هر دو ترجمه سعي كرده بودند ترجمهي ادبي كنند در حالي كه ترانه متن عاميانه و محاورهاي اه.
دوم اين كه اشكالات ترجمهشون خيلي زياد بود (حدود ١ غلط در هر صفحه) به خصوص جاهايي كه مثل آلبوم ديوار از اصطلاحات عاميانه و slang استفاده شده بود. مثلا axe در اصطلاح موسيقي به گيتار ميگند به خاطر شباهتش به تبر. به گيتارزن هم ميگند axeman. اما تو هر دو كتاب my favorite axe به ”تبر محبوب من“ ترجمه شده بود. اگه فيلم ديوار رو هم ديده بودند متوجه ميشدند كه داره در مورد گيتارش حرف ميزنه.
يا اين خط:
يعني: من قطعههاي بلوزي بلدم كه دستم از زدنشون باد كرده.
ترجمه شده بود: من يك بلوز آستين پفكي دارم!
در صورتي كه بلوز (blues) سبك موسيقي اه. بلوز لباس به اين صورت اه: blouse و بيشتر در انگليسي لباس زنونه است در حالي كه گوينده مرد اه.
براي همين يه مقاله نوشتم در مورد اشكالات هر دو كتاب به طور كلي و منتشر هم شد. بعد تصميم گرفتم خودم يه ترجمهي مناسب انجام بدم. حدود ١ ماه طول كشيد كه يه كتاب نوشتم به نام ”راستي كدام يك پينك است؟“.
اين يه خط از شعر Have a Cigar (يه سيگار برگ بگير) اه. كه در اون راجر واترز به كمپانيهاي موسيقي طعنه ميزنه. از زبون يه مدير شركت ميگه:
The band is just fantastic,
That is really what I think.
Oh, by the way, which one's Pink?
يعني:
گروهتون كلا معركه است
واقعا اين طوري فكر ميكنم.
اوه. راستي كدوم يكيتون اسمش پينك اه؟
منظورش اين اه كه طرف اصلا نميدونه پينك اسم گروه اه نه اسم يكي از افراد اون. بعد ازشون تعريف هم ميكنه.
خيلي وقت بود كه ميخواستم اين كتاب رو روي اينترنت بذارم اما به خاطر اين كه با مايكروسافت ورد ٦ تحت ويندوز ٣.١ نوشته شده بود نميشد. بالاخره به كمك دوست عزيزم مهرداد همهي كتاب به يونيكد تبديل شد و حالا به تدريج توي اين وبلاگ منتشرش ميكنم.
Sunday, June 13, 2004
ريگن
يكشنبه ٢٤/خرداد/١٣٨٣
اين جمهوريخواهان امريكا هم گندش رو درآوردند. همهاش رونالد ريگن ديونه رو نشون ميدند و دارند ازش به قول ما امامزاده و به قول خودشان قديس (saint) درست ميكنند.
كاش راجر واترز يه آلبوم مشتي ديگه بده و يه حالي به اين جمهوريخواهان امريكا بده.
واترز سال ١٩٨٧ آلبوم Radio K.A.O.S (كيآس بازي با كلمهي chaos به معني آشوب) رو بيرون داد كه در قالب يه برنامهي راديويي اه و يه مجري داره كه آهنگهاي درخواستي پخش ميكنه. توي اين آلبوم به مارگارت تاچر (نخستوزير وقت انگلستان) و رونالد ريگن (رئيس جمهور وقت امريكا) خيلي اعتراض ميكنه.
يه قسمتي هست به اين صورت:
Radio announcer: Do you really think Iranian terrorists would have taken Americans hostage if Ronald Reagan were president?
Do you really think the Russians would have invaded Afghanistan if Ronald Reagan were president?
Do you really think third-rate military dictators would laugh at America and burn our flag in contempt if Ronald Reagan were president?
Concerned Citizen: Well, it might work!
Hostage: We as a group do most importantly want to beseech President
Reagan and our fellow Americans to refrain from any form of military or violent means as an attempt, no matter how noble or heroic, to secure our freedom.
ترجمه:
مجري راديو: آيا واقعا فكر ميكنيد اگه رونالد ريگن رئيس جمهور بود تروريستهاي ايراني [دانشجويان خط امام خودمون] امريكاييها رو گروگان ميگرفتند؟ آيا واقعا فكر ميكنيد اگه رونالد ريگن رئيس جمهور بود روسها به افغانستان حمله ميكردند؟ آيا واقعا فكر ميكنيد اگه رونالد ريگن رئيس جمهور بود ديكتاتورهاي نظامي دسته سوم به امريكا ميخنديدند و پرچم ما رو با تحقير آتش ميزدند؟
شهروند نگران: خب، فكر كنم درست اه.
گروگان امريكايي: ما همگي مصرانه از رئيس جمهور ريگن و هموطنان امريكاييمون تقاضا ميكنيم براي تامين آزادي ما از هرگونه روش نظامي يا خشن، صرف نظر از اين كه چقدر نجيبانه يا قهرمانانه باشد، خودداري كنيد.
بعد يه آهنگ يه نام Powers That Be (قدرتهاي آينده) پخش ميشه كه يه بند داره به اين صورت:
They like order, make-up, limelight power
Game shows, rodeos, star wars, TV
They're the powers that be
If you see them come,
You better run - run
يعني:
اونا نظم رو دوست دارند، آرايش رو، قدرت در صحنه رو
نمايشها بازي رو، طناببازي گاوچرونها رو، جنگ ستارگان رو، تلويزيون رو
اونا قدرتهاي آيندهاند
اگه ديدي اونا دارند ميآن
بهتر فرار كني، فرار.
rodeo نمايش طناببازي گاوچرونها يا كابوي (cowboy)ها اه. واترز اينجا طرح پيشنهادي رونالد ريگن يعني جنگ ستارگان رو با همان طناببازي گاوچرونها مقايسه كرده.
رونالد ريگن جرج دبليو بوش دههي ١٩٨٠ اه: سوتيهايي كه ميداد، چُرتهايي كه توي جلسات با ميخاييل گورباچف ميزد، چُرت زدن هنگام ديدار با پاپ، طرحهاي احمقانه، حمايت از كنتراهاي نيكاراگوئه.
حالا هي ميگند راني جون نقش مهمي در پايان جنگ سرد داشت. فكر كنم اگه توي جلسهها خوابش نميرفت حتما جنگ سرد هنوز هم ادامه داشت. تلاشهاي گورباچف به اسم ريگان نوشته شد.
ريگن وقتي در سال ١٩٨٠ در سن ٦٩ سالگي رئيس جمهور شد پيرترين رئيس جمهور امريكا بود.
چند تا سوتي ريگن (منبع sify.com)
):
- در زمان مبارزه تبليغات در مقابل جيمي كارتر براي انتخاب شدن (سال ١٩٧٩): درختها بيشتر از اتومبيلها آلودگي ايجاد ميكنند!
- در شام رسمي در برزيليا (شهري در برزيل) سال ١٩٨١: به سلامتي مردم بوليوي! بعد كه فهميد چه سوتي داده گفت: مقصد بعدي ما اونجا اه.
- در نطق راديويي: شهروندان امريكايي! من امروز قانوني رو تصويب كردم كه روسيه رو غيرقانوني اعلام ميكنه. ٥ دقيقه بعد بمباران رو شروع ميكنيم. (خوشبختانه ميكروفن قطع بوده!)
- ما داريم سعي ميكنيم بيكاري (unemployment به جاي employment يعني اشتغال) رو زياد كنيم و فكر كنم موفق شديم!
- پرينسس ديويد! به جاي پرينسس دايانا.
Saturday, June 12, 2004
تاريخ اروپا
شنبه ٢٣/خرداد/١٣٨٣
دارم يه كتاب تاريخ اروپا ميخونم نوشتهي آقاي نورمن ديويس (Norman Davis) كه خودش انگليسي اه و استاد دانشگاه كلمبياي امريكا و دانشگاه آكسفورد اه. ولي الان توي لهستان درس ميده.
اين كتاب چند سال جايزهي بهترين كتاب رو گرفته و حدود ١٤٠٠ صفحه داره و از پيش از تاريخ شروع كرده تا دهه ١٩٩٠ اومده.
٥٠ صفحه مقدمه داره كه اصلا اروپا چي اه و كجا اه و اين حرفا. بحثهاي جالبي كرده. گفته ايدهي اروپا در دوران روشنگري (Enlightenment) توسط كساني مثل ولتر مطرح شد. قبل از اون بيشتر ”دنياي مسيحيت“ (Christandom) مهم بود. ولي با نوزايي (رنسانس) ايدهي مسيحيت ضعيف شد و عامل همبستگي خوبي نبود. در قرن بيستم و به خصوص بعد از جنگ جهاني به دلايل سياسي سعي شد نقش اروپاي غربي مهمتر جلوه داده بشه و همهي پيشرفتهاي دنيا و خوبيها به حساب اروپاي غربي نوشته بشه. و تازه توي اروپاي غربي هم بيشتر آلمان غربي و انگلستان و فرانسه ”غرب“ به حساب ميآمدند. در حالي كه نقش لهستان، اسلاوها، ايتاليا و يونانيها ناديده گرفته ميشد. الان هم خيلي از مردم دنيا وقتي حرف از اروپا ميشه به اين ٢-٣ تا كشور فكر ميكنند.
اما با وصغ مسخرهي كتابخونه اينجا كه بيشتر از ٦ هفته نميشه يه كتاب رو پشت سر هم گرفت. بايد چند بار اين كتاب رو پس بدم و چند روز بعد دوباره بگيرم.
نورمن ديويس استاد (پروفسور) تاريخ اه و بيشتر تخصصاش در تاريخ لهستان اه و الان هم توي همين كشور تدريس ميكنه. دو تا كتاب مهم تاريخ هم دربارهي اين كشور نوشته:
قلب اروپا (Heart of Europe) و زمين بازي خدا (God's Playground).
Friday, June 11, 2004
يك كتاب
جمعه ٢٢/خرداد/١٣٨٣
حدود ١٠ سال پيش داشتم براي پاياننامهام (سيستمهاي ابررسانه توزيعشده يا distributed hypermedia) يه مقاله ميخوندم در مورد سيستمهاي ابررسانه و ابرمتن (يا همون hypertext). هنوز اينترنت به اين شدت گسترش پيدا نكرده بود و سمينارهاي ACM HyperText بيشتر در مورد سيستمهاي آزمايشي و تحقيقاتي بود تا سيستمهاي عملي.
توي اين مقاله از يه كتاب به نام Neuromancer نام برده شده بود كه يه كتاب عملي-تخيلي بود و نهايت ابررسانه بود. گفته بود در اين كتاب انسانها ميتونند مغزشون رو به شبكهي كامپيوتري وصل (plug) كنند و با شبكه تبادل اطلاعات كنند.
اين جريان گذشت تا سال ١٩٩٩ كه فيلم ميتريكس (The Matrix) اومد با همه تاثيرات و شگفتيها و شيفتگيهاش.
دو سه هفته پيش با يكي از بچههاي شركت صحبت ميكردم گفت من اين كتاب رو دارم. حالا كه برام آورده و دارم ميخونم ميبينم فيلم ميتريكس چقدر از اين كتاب وام گرفته و صداش رو در نياورده. خيلي از اصطلاحات فيلم از اين كتاب گرفته شده:
Matrix (شبكهي اصلي)
Construct (برنامهي شبيهسازي ميتريكس)
Zion (شهري كه انسانهاي خارج از ميتريكس ساختهاند)
ورود به شبكهي ميتريكس (jack in)
وجود يه رئيس (تو فيلم مورفيس. تو كتاب Armitage)
يه زن هكر چرمپوش كه عاشق قهرمان داستان اه (ترينيتي و نئو در فيلم. Molly و Case در كتاب)
ديدار در پاريس و يه مرد فرانسوي (قسمت دوم ميتريكس)
نويسندهي كتاب يه آقاي كانادايي اه به نام William Gibson كه ظاهرا ساكن ونكوور اه و اين كتاب رو سال ١٩٨٣ نوشته!! البته كتاب هم حال و هواي همون موقع رو داره. يعني وقتي كه هنوز پي.سي. چندان رايج نبوده و همه چيز mainframe بوده و كسي هم حرفي از اينترنت نشنيده بوده. (اون زمان اينترنت فقط در مراكز عملي-تحقيقاتي وجود داشته اون هم با نام ARPANET.)
ويليام گيبسون در سال ١٩٩٠ يه فيلمنامه هم بر اساس همين كتاب نوشته كه اون رو به صورت فايل دارم.
توي كتاب بيشتر قرار اه با يه سيستم هوش مصنوعي مبارزه كنند و يه اشارههايي هم به آزمون تيورينگ (Turing Test) داره.
وسط داستان نيروهاي امنيتي كيس رو ميگيرند و ميگند ما ميدونيم تو با آرميتاژ رابطه داره (كاملا مثل نئو كه آقاي اسميت توي بازجويي ميگه ما ميدونيم تو با مورفيس رابطه داره).
جالب بود. هنوز وسط كتاب ام. كتاب جيبي و حدود ٣٠٠ صفحه است.
حتي فكر كنم اصطلاحات cyberspace و cyberpunk هم توسط اين كتاب معرفي شدند. بايد اين رو چك كنم....
Wednesday, June 9, 2004
مايكروسافت
چهارشنبه ٢٠/خرداد/١٣٨٣
دو سه روز گذشته مراسم ذكر خير مايكروسافت و جد و آبادش بود.
جريان اين طوري بود كه ويندوز XP (كه سرنام يا acronym عبارت Extremely Pashmaki اه) گفت درايو C جا نداره. اگه مثل يونيكس بود و ميشد يه دستگاه را نصب كرد (يا به زبان خودمونيتر يه device رو mount كني!) ديركتوري ويندوز يا يه سري چيزا ديگه رو كپي ميكردم يه جا ديگه. ولي مجبور شدم يه سري از برنامهها را uninstall كنم و روي درايو D نصب كنم. بعد فكر كنم بايد به پيتر نورتون و WinDoctor مشكوك بشم. چون WinDoctor گفت يه سري چيز ميز زيادي اه. من هم گفتم پاك كن. بعد از اين بود كه ديگه ابزار search ويندوز كار نكرد و ميگفت
A file required by Search Companion not found. اصلا هم نميگفت اسم فايل چي اه.
ديدم My Computer|Manage هم ديگه كار نميكنه!
رفتم توي سايت پشتيباني مايكروسافت. گفته بود srchasst.inf رو پيدا كنيد. روش right-click كنيد و install رو انتخاب كنيد. اين كار رو كردم. هيچ فرقي نكرد. بعد سي.دي. نصب ويندوز رو گذاشتم و رفتم توي حالت تعمير يا repair. چشمتون روز بد نبينه. ٤٥ دقيقه طول كشيد تا همهي ويندوز رو از اول نصب كرد!!!! هر چي update در طول يك سال گذشته از سايت مايكروسافت نصب كرده بود پريده بود. دود شد رفت هوا! تنها لطفي كه كرده بود اين بود كه باقي برنامهها سر جاشون بودند و كار ميكردند. و اين خودش خيلي اه!
بعد يه كار خيلي حرفهاي ديگه مايكروسافت اين اه كه وقتي ويندوز نصب ميشه همه سوراخها ايمني (security hole) و پورتهاي IP باز اه و firewall در كار نيست. من firewall خود ويندوز رو نصب كرده بودم ولي فكر نميكردم اين ”تعمير“ اون رو هم آورده پايين. هرچي هم سعي كردم firewall رو بالا بيارم نميشد. باز از همين پيغامهاي حرفهاي ”يه چيزي ميخوام پيدا نميشه ولي اسمش رو هم بهت نميگم كه چيه“. به اينترنت وصل شدم كه دوباره همه چيز رو نصب كنم. ٥٠ مگابايت service pack و ٣٠ مگ هم باقي چيزا!
در همين اوضاع و احوال بود كه در غياب firewall موجودي به نام slammer از باز بودن همه پورتها و سوراخهاي RPC و ساير سوراخهاي ويندوز پشمك نهايت سوءاستفاده رو كرد و خودش رو وارد كامپيوتر من كرد!
ديدم چراغ مودم high-speed زده بيرون و داره اطلاعات ميفرسته! برنامهي TCPView (محصول شركت SysInternals.com) رو نصب كردم كه مثل netstat يونيكس اه. ديدم اي بابا هزار تا اتصال برقرار اه. و دو تا برنامه به نام PDSched.exe و wapdate.exe دارند همين طوري واسه خودشون در فضاي باز ويندوز با اينترنت من شهوتراني ميكنند بد جور! با search ويندوز كه (همه اين چيزا زير سر اون بود و) حالا درست شده بود دنبال اين برنامهها گشتم ولي پيدا نميشدند!
من هم غيرتي شدم و زدم همه connectionها رو سقط جنين كردم يعني abort كردم! تا اين كه همهي اون ٥٠ مگ download شد و نصب شد و بعدش هم اون ٣٠ مگ. ديگه ساعت ٣ نصفه شب بود!
وقتي كه همه چيز درست شد و firewall بالا اومد و سوراخها بسته شد رفتم توي لينوكس و اين فايلهاي بيحيا رو پيدا كردم. به قول دوستم حبيب، اين فايلها رو زدم رو فلاپي چند بار پاكشون كردم. بعد فلاپي رو آتيش زدم و خاكسترش رو به باد دادم!
اين ويروس يا كرم لعنتي همه چيز رو غارت ميكنه. screenshot ميگيره دنبال cd key كلي بازي ميگرده و اسم رمز (password) همه چيز رو (ويندوز، sql، dba) رو ميريزه توي يه فايل بعد با TFTP واسه صاحبش ميفرسته!
كه خوشبختانه من هيچ كدوم رو نداشتم.
Wednesday, June 2, 2004
هرچي خدا بخواد- قسمت ٣
چهارشنبه ١٣/خرداد/١٣٨٣
من تا ديروز نديده بودم كه ابراهيم نبوي قسمت سوم ترانهي ”هر چي خدا بخواد” (What God Wants) راجر واترز رو هم توي سايت گويا گذاشته. عبارتي كه براي عنوان ترجمه انتخاب شده خيلي گنگ اه: مسیح فریاد سرباز منجمد شده است.
خب بريم سراغ اشكالها و ابهامهاي اين يكي ترجمه. فضاي ترانه يه رستوران اه كه مردم دارند تلويزيون ميبينند و خيلي از جملهها اشاره به برنامهاي اه كه داره از تلويزيون پخش ميشه.
١) crazed, the check-out lady's fingers flash across the till
ترجمه شده: در هنگام تسویه حساب اتاق هتل، انگشتان خانم به طرف دخل پول رفت.
چيزي كه من از اين جمله ميفهمم اين اه: انگشتهاي خانم صندوقدار ديوانهوار مثل برق روي دخل حركت ميكنه. checkout لزوما براي هتل نيست. توي مغازهها و به خصوص سوپرماركت و رستوران به زني كه پشت دخل كار ميكنه ميگند checkout girl يا checkout lady.
٢) and the captain posts the menu of the day
و کاپیتان فهرست غذای روز را فرستاد.
captain اينجا يعني سرپيشخدمت (headwaiter).
يه معني post به ديوار زدن اه. پوستر (poster) هم از همين معني ميآد. توي وبلاگ هم ميگيم post يعني همين. يه نوشته رو به ديوار يا تابلوي اينترنت ميزنيم.
معني اين جمله: سرپيشخدمت رستوران فهرست غذاي روز رو به ديوار ميزنه. (فعل حال نه گذشته.)
٣)And in banks across the world
Christians, Moslems, Hindus, Jews
And people of every
Race, creed, colour, tint, or hue
Get down on their knees and pray
ترجمه شده:
”و بانک ها در همه جای دنیا پخش شدند،
بانک مسیحی ها و مسلمانان و هندوها و یهودی ها
و مردمانی از هر نژاد و کیش و رنگ پوست زانو زدند و..
نیایش کردند“
در حالي كه حرفي از پخش شدن بانكها و يا بانك مسلمونا و بانك يهوديها نيست.
اين بند يعني: در بانكهاي سراسر دنيا مسيحيها، مسلمونا، هندوها، يهوديها، و مردم از هر نژاد و مذهب و رنگي زانو ميزنند و دعا ميكنند. يعني بانكها شدهاند محل نيايش مردم! (فعلها هم زمان حال اند ولي گذشته ترجمه شدهاند.)
٤)make up bags of change ميشه كيسه كيسه پول خرد جمع ميكنند نه كيسههاي ارز را درست ميكنند. change يعني پول خرد نه ارز. ارز ميشه currency.
٥) Christ! it's freezing inside
The veteran cries
The hyenas break cover
And stream through the meadow
ترجمه شده:
”مسیح فریاد کهنه سرباز منجمد شده است
کفتار درپوش را می شکند و رود به چمنزار می ریزد.“
راستش بدون نشانهاي سجاوندي من چيزي از جملهي اول نفهميدم.
آيا كهنه سرباز منجمد شده يا فرياد كهنه سرباز؟ ولي فاعل freezing ضمير it اه نه veteran.
ترجمهي من اين اه:
كهنه سرباز فرياد ميزنه:
”يا مسيح! آدم اين تو يخ ميزنه!“
كفتارها پوشش خودشون رو پاره ميكنند و
سرازير ميشند توي چمنزار.
!Christ اينجا شبهجمله است و براي تعجب به كار ميره. مثل ”يا ابوالفضل!“ در فارسي محاورهاي.
cover پوششي اه كه پشتش قايم ميشند نه درپوش. درپوش ميشه lid يا cap. در ضمن كفتار درپوش چي رو ميشكند؟ stream هم اينجا فعلي اه كه كفتارها انجام دادند. يعني سرازير شدند.
٦) And the fog rolls in through his bottle of gin
ترجمه شده: و مه در بطری جین اش می پیچد. ولي ترجمهي درست ميشه: از توي بطري جيناش (جين نوعي مشروب بيرنگ اه) مه [بخار] وارد صحنه ميشه. (كهنه سرباز سردش شده بوده داره مشروب ميخوره كه گرمش بشه.)
٧) And the network anchor persons lie: و مدیران هماهنگی شبکه دراز می کشند!
anchor person همون مجري اه. يعني مجريهاي شبكههاي تلويزيوني دروغ ميگند.
٨) و سرباز در بخش ویدئو تنها می ماند. ترجمهي
And the soldier's alone in the video zone
video zone اصطلاح نظامي اه به معني منطقهي ديد. يعني جايي كه در ديدرس باشه. ترجمهي ميشه: سرباز در منطقهي مرئي تنها مونده.
ظاهرا قرار اه آقاي ابراهيم نبوي ويراستار اين ترانهها باشند. اما اين همه ابهام و غلط وجود داره. در اين مورد كه تقريبا تمام ترانه غلط ترجمه شده و مترجم (خانم شهرزاد ساماني) اصلا متن را درك نكردهاند.
يه علت اين همه غلط كمدقتي، ندانستن فضاي ترانه و مهمتر از همه مراجعه نكردن به لغتنامه در مواردي اه كه يه كلمه چند معني داره.
Tuesday, June 1, 2004
نمايش بايد ادامه پيدا كنه
سهشنبه ١٢/خرداد/١٣٨٣
ابراهيم نبوي اين بار ترجمهي يه ترانه از گروه كويين رو توي سايت گويا گذاشته با عنوان بازي بايد ادامه پيدا كند.
به نظر من اين ترجمه چند مورد داره:
١) مثل هميشه نظر من اين اه كه ترانه رو بايد محاورهاي ترجمه كرد.
٢) خط اول جمله سئوالي اه. Empty spaces- what are we living for? يعني
فضاهاي خالي، ما براي چي زندگي ميكنيم؟
٣) خط دوم ترجمه بيمعني اه. ”مكانهاي متروك- گمان ميكنم ارزش آن را ميدانيم“. ارزش چي رو؟ اگه منظور مكانهاي متروك اه، بايد ترجمه ميشد ارزش آنها را ميدانيم. ولي to know the score يه اصطلاح اه به معني ”واقعيت رو دونستن.“
٣)another heartache, another failed romance ترجمه شده ”يك رنج ديگر، يك شكست عاشقانهي ديگر“. يه دلشكستگي ديگه. يه عشق شكستخوردهي ديگه.
failed romance ميشه عشق شكستخورده نه شكست عاشقانه.
٤) I must be warmer now
soon I'll be turning round the corner now
ترجمه شده: من بايد دلگرمتر شده باشم. به زودي باز خواهم گشت.
must در اينجا به معني احتمال اه. يعني ”شايد“ نه ”بايد“. اين كاربرد از طريق ترجمه وارد فارسي هم شده. مثلا ميگيم: فلاني رو نديدي؟ جواب ميده: بايد خونه باشه. يعني شايد خونه باشه. احتمالا خونه است.
اما گرم شدن: توي بازي كه يه نفر يه چيز رو پنهان ميكنه يا يه چيزي رو در نظر ميگيره و نفر ديگه بايد دنبالش بگرده يا حدس بزنه وقتي ميگند: گرم شد، يعني به هدف نزديك شدي. سرد شد يعني دور شدي.
و حرفي از بازگشت نيست بلكه دور زدن اه.
ترجمهاش ميشه: من حالا احتمالا به هدف نزديكتر شدم. من به زودي سر پيچ دور ميزنم (از ديد خارج ميشم).
٥)outside the dawn is breaking
but inside, in the dark I'm aching to be free
بيرون سپيده داره سر ميزنه. اما داخل توي اين تاريكي من دلم پر ميزنه واسه آزاد شدن. در ترجمه اومده: ”بيرون خورشید طلوع می کند اما درونم تاریک است، دلم برای آزادی پر می کشد.“
٦) fairytales of yesterday grow but never die
قصههاي شاه پريونِ ديروز بزرگ ميشند اما هيچ وقت نميميرند.
ترجمه شده افسانههاي كهن پير ميشوند اما هرگز نميميرند.
اشاره به تكرار قصههاي كودكان براي نسلهاي مختلف اه كه آدما ميميرند ولي اين قصهها ادامه پيدا ميكنند.
٧) من با يه پوزخند [نيشخند] باهاش روبرو ميشم: I'll face it with a grin ترجمه شده: با نيشخندي رو در رويش ميايستم.
٨) من بايد اراده پيدا كنم تا نمايش رو ادامه بدم.
I have to find the will to carry on with the show
يك جمله است كه در دو سطر آمده. به اين صورت ترجمه شده: ”باید برای ادامه دادن اراده داشته باشم. تا وقتی بازی ادامه دارد.“ يعني به صورت دو جمله.
فعل carry on with something يعني كاري رو ادامه دادن.
٩) در آخر آهنگ نيز جلوهي صوتي پژواك (echo) و محو شدن (fade-out) صداي خواننده (فردي مركوري) مانند دور شدن قطار و پيچيدن آن سر پيچ تاكيد همون چيزي اه كه در بند ٤ نوشتهام.
Wednesday, May 5, 2004
كاش اينجا بودي
چهارشنبه ١۶/اردیبهشت/١٣٨٣
این هم شعری از آلبوم معروف «کاش اینجا بودی» پینک فلوید:
Wish You Were Here
----------------------
So, so you think you can tell
Heaven from hell
Blue sky from pain?
Can you tell a green field
From a cold steel rail
A smile from a veil?
Do you think you can tell?
Did they get you to trade
Your heros for ghost
Hot ashes for tree
Hot air for a cool breeze
Cold comfort for change?
Did you exchange
A walk-on part in a war for a lead role in a cage?
How I wish, How I wish you were here
We're just two lost souls
Swimming in a fish bowl
Year after year
Running over the same old ground
What we found?
Same old fear.
Wish you were here!
(Pink Floyd, Wish You Were Here, 1975)
Tuesday, April 27, 2004
سرگرم مرگ
سهشنبه ٨/اردیبهشت/١٣٨٣
نمیدونم چرا هر كس میره سراغ ترجمهی شعرهای پینک فلوید و راجر واترز بالاخره يه جا توی ترجمه اشتباه میكنه. واسه همین من سال ١٣٧٧ همهی ترانههای پینک فلوید رو ترجمه كردم و يکی ديگه از كارهایی كه قصد دارم توی اين وبلاگ بكنم انتشار اون ترجمههاست.
ابراهيم نبوی در سايت گويا ترجمهی دو قسمت از ترانهی سه قسمتی ”هرچه خدا بخواد“ (What God Wants) از آلبوم سرگرم مرگ (Amused to Death) راجر واترز رو گذاشته ولی متاسفانه چند تا اشتباه ترجمه داره. اگرچه ترجمه كار خانمی به نام شهرزاد سامانی اه اما وظيفهی ابراهيم نبوی به عنوان ويراستار سنگینتر میشه.
اشكالات مشترك:
كاش در مورد اين سه ترانه توضيح داده ميشه كه انگيزهي اصلي واترز در سرودن اين سه ترانه، جنگ اول خليج فارس يا عمليات توفان صحرا (Operation Desert Storm حملهي امريكا به عراق در سال ١٩٩١) بود كه در اون جورج بوش پدر گفته: خدا طرفدار ماست و ما برنده شديم. يعني انگيزههاي سياسي رو با پوشش مذهبي ارائه ميكنه. مثل پسرش. در اين سه ترانه طعنههايي هستند به حرف جورج بوش پدر.
در ترانهي ”شجاعت خارج از برد بودن“ (Bravery of Being Out of Range) واترز پيشبيني ميكنه كه ديدن پخش زندهي جنگ براي مردم غرب به صورت تفريح و سرگرمي دراومده و در حين تماشاي جنگ از يخچال مشروب (gin) درميآرند و مينوشند. و اين ديدن مستقيم جنگ در جنگ دوم خليج فارس يعني حملهي امريكا به عراق در سال گذشته (بهار ٢٠٠٣) عملي شد.
١) به نظر من ترانه رو بايد به صورت محاورهاي ترجمه كنيم. مگر اين كه متن اون ادبي باشه.
٢) فكر كنم ترجمهي نام آلبوم ”سرگرم مرگ“ اه نه ”سرگرم تا حد مرگ“.
اخوان ثالت در يكي از شعرهاش ميگه: دستش گرم اندر كار مرگ.
٣) خدا به همه ما كمك ميكند (God help us all): اين جمله دعايي اه مثل God save the Queen يا God bless America. بنابراين بايد ترجمه بشه: خدا به همهي ما كمك كنه! يا خدا به داد ما برسه!
اشكالات قسمت اول:
١) دست ميكشيد به گيتار ژاپني آبي رنگورورفتهاش (fingered his pale blue Japanese guitar): طولاني اه و ”آبي كمرنگ“ به ”آبي رنگ و رو رفته“ ترجمه شده. بهتر بود بگه: دست ميكشيد به گيتار ژاپنياش كه آبي كمرنگ بود. يا يه همچين چيزي.
٢) خدا آزادي ميخواهد. خدا مواد منفجره ميخواهد (God wants sedition, God wants semtex)
كلمهي sedition يعني آشوب و فتنهگري. سمتكس هم يه نوع مادهي منفجرهي چكسلواكي اه كه باهاش بمب دستي درست ميكنند.
٣) خدا شكافها را ميخواهد (God wants crack): فكر كنم اينجا منظور از crack يا قاچاق و غيرمجاز اه (مثل crack software يعني نرمافزار غيرمجاز) يا crackpot به معني موادفروش. چون شكاف اينجا هيچ معنايي نداره.
٤) خدا معبدها را ميخواهد (God wants shrines): خدا مقبرهها يا زيارتگاهها را ميخواد. معبد ميشه temple نه shrine.
اشكالات قسمت دوم:
١) اون چند خط اول كه ميگه: آيا به روز بهتر ايمان داريد؟ تا بند بعدي از زبون يه نفر ديگه است. كه ظاهرا هم يه تبليغگر مذهبي اه. بهتر بود در ترجمه گفته ميشد. شايد خواننده فكر كنه حرف واترز اه.
١) پنس (pence): جمع پني (penny)، پول خرد انگليس اه. بنابراين بايد در ترجمهي فارسي به صورت مفرد يعني پني نوشته بشه.
١) اسكودوس (escudos): اسكودوز جمع اسكودو، واحد پول پرتغال، اه. مثل اشكال قبلي (پنس).
٢) سيب زميني كوچك (small potato): يه اصلاح به معني چيز بيارزش يا كم ارزش. ميگه: لير [ايتاليا] نفرستيد. خدا چيز كم ارزش نميخواد. نه اين كه ”خدا سيب زميني كوچك نميخواهد“.
٣) خدا ميخواهد تپهها را تميز كند (God wants clean up rock campaign): فكر كنم اينجا منظور جمع كردن گروههاي راك اه. نه تميز كردن تپهها.
٤) ژيگولو (gigolo): كاربرد اين كلمه در انگليسي با كاربرد آن در فارسي متفاوت اه. در انگليسي ژيگولو به مردي گفته ميشه كه با يه زن بدكاره زندگي ميكنه و اون زن خرجش رو ميده.
٥) خدا ميخواهد خودش را پنهان كند (God wants to cover himself): يعني خدا ميخواد تحت پوشش بيمه باشه. چون خط قبلي هم ميگه خدا بيمه رو ميخواد (God wants insurance).
به زودي ترجمههاي خودم از ترانههاي پينك فلويد رو در اين سايت ميذارم.
Thursday, April 22, 2004
بهار
١) این ابراهیم نبوی هم برداشته واسه خودش دردسر درست كرده. چند تا جمله از كتابهای شریعتی رو نصفه نيمه نوشت تو سايت گويا. حالا هر روز يه نفر توی سايت گویا بهش گیر میده.
٢) سياست رو ولش كن. اينجا تازه بهار داره شروع میشه. ياد دركه و دربند به خير!
تا اناری تركی برمیداشت، دست فوارهی خواهش میشد.
Sunday, March 21, 2004
شعری از سهراب
چند سال پیش (سال ١٣٧۵) كل «هشت کتاب» سهراب سپهری رو به انگلیسی ترجمه كردم. يكی ديگه از كارهایی كه میخوام بكنم اينه كه اين ترجمه رو اينجا منتشر كنم. روزی يك شعر. شايد هم بيشتر.
اين ترجمهی شعر معروف پشت هیچستان اه كه اسم اصلیش واحهای در لحظه است:
An Oasis In Moment
If you come after me
I am behind the Nowhere.
Behind the Nowhere it is a place where
The thin veins of cool air are filled with messengers
Who bring the news that the farthest bush on this earth has borne a flower.
And there on the sand is the print of the hoofs of horses of tenders
Who at dawn have climbed the Hill of Corn Poppy Ascent.
Behind the Nowhere canopy of desire spreads out.
As soon as the breeze of a thirst rushes to the root of a leaf
The bell of rain will ring first.
Here man is lonely.
And in this loneliness shadow of an elm runs till eternity.
If you come after me
Come smoothly and slowly lest it causes a crack
In my thin china of loneliness.
شروع دوباره
سلام.
امروز یک شنبه ٢ فروردین سال ١٣٨٣ خورشیدی برابر ٢١ مارچ ٢٠٠۴ میلادیه. تصمیم گرفتم از اين به بعد خلاصهای از كتابها و مقالهها و كلا چيزایی كه میخونم رو اينجا يادداشت كنم.